اهم رویدادهای عاشورای سال 61 قمری
1- تنظیم صفوف سپاه.
امام حسین (ع) پس از نماز صبح عاشورا، سپاه کم تعداد خود را که متشکل از 32 تن سواره و 40 تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه به فرماندهی زهیر بن قین، دسته دوم را در بخش میسره به فرماندهی حبیب بن مظاهر و دسته سوم را در قلب سپاه به فرماندهی خود آن حضرت تقسیم بندی کرد. هم چنین آن حضرت، بیرق سپاه را به برادرش حضرت عباس بن علی (ع) واگذارد و نیروهای خود را در جلو و خیمهگاه را در پشت سر آنان قرار داد.
عمر بن سعد نیز فرماندهی میمنه سپاه خود را به عمرو بن حجّاج، فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن، فرماندهی سواره نظام را به عروة بن قیس و فرماندهی پیاده نظام را به شبث بن ربعی واگذاشت و بیرق سپاه را به دست غلامش «درید» سپرد.
امام حسین (ع) پس از اطمینان از عدم حمله دشمن در عصر روز نهم محرم و در شب عاشورا، فرصتی یافت تا با یارانش به گفتوگو پرداخته و امور سپاه را تنظیم و به عبادت و تهجّد خود بپردازد و برای روز بعد، خود را از هر جهت آماده نماید. در اینجا وقایع شب عاشورا را فهرست وار به استحضار میرسانیم:
1- خطبه امام حسین (ع).
امام حسین (ع) در شامگاه روز تاسوعا، یارانش را در خیمهای بزرگ گرد آورد و برای آنان خطبهای خواند و در بخشی از آن فرمود: اما بعد، من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمیشناسم، خدا شما را از جهت من، پاداش نیک عطا فرماید. یاران من! بدانید یک امشب، بیشتر در این جهان به سر نخواهیم کرد و فردا از دست این مردم، جان به سلامت نخواهیم برد. من به شما اجازه میدهم که همگی از این سرزمین بیرون روید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب تاریک است و شما میتوانید با کمال آسودگی خود را از چنگال دشمن برهانید.
استاد دوانی
عوامل انحراف کوفیان طی دهه 60 هجری را در چه میدانید؟
برخلاف تصوری که میشود این گونه نبود که کوفیان از نظر فکری و اعتقادی بدترینهای عالم اسلام باشند، بلکه با ادلهای که من در این ارتباط اقامه میکنم، آنها برترینهای عالم اسلام بودند. از همه روشنتر و دیندارتر بودند و معرفت و شناختشان نسبت به دیگران درباره اهل بیت(ع) بیشتر بود.
ولی متأسفانه انحطاطی که عالم اسلام را در اثر کنار گذاشتن ولایت فرا گرفته بود، چنان مردم را خراب و از ارزشهای الهی دور کرده بود که بهترینهای عالم اسلام نسبت به امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) این خیانتها را روا داشتند و اگر بخواهیم دلایلش را مطرح کنیم، همه این موارد به کنار گذاشتن ولایت و عدم پیروی از ولایت باز میگردد.
کوفیان با اینکه نسبت به دیگر مسلمانان آگاهی بیشتری از ولایت داشتند، ولی دنیازدگی و دل بستن به مظاهر دنیا و همچنین عدم پایبندی نسبت به باورهای دینی، دست به دست هم داد که یک چنین صحنههایی را در دوره امامت امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از خود به نمایش بگذارند که نه تنها خودشان را تباه کردند، بلکه به اسلام و مسلمانان در طول تاریخ ضربهای جبرانناپذیر وارد کردند.
*شباهتها و تفاوتهای جامعه کوفیان دهه 60 هجری با شیعیان آخرالزمان را در چه میدانید؟
شیعیان آن دوره به هیچ وجه با مردم معاصر ما قابل قیاس نیستند. این را هم بدانید که دشمنان شیعه این طور القاء میکنند که کوفیان همه شیعه بودند و این شیعهها بودند که به امامان خود خیانت کرده و آنها را یاری نکردند و حتی به جنگشان آمدند و آنها را کشتند و بعد هم برایشان عزاداری میکنند. این جفا و دروغ بزرگی است که نسبت داده میشود. در دوران دیگر ائمه(ع) نیز شیعیان در کوفه حضور داشتند، ولی در اقلیت محض بودند. البته، این اقلیت شیعه هیچ جای دیگری وجود نداشت. شیعه اگر هم کوتاهی کرده مثل واقعه کربلا، شیعیانی مثل سلیمان بن صرد و اتباع او، در یاری امام کوتاهی کردهاند، ولی هرگز به جنگ امام نیامدهاند.
اینکه کسی خودش را پیرو امام بداند و با امام خودش بجنگد، اصلاً معنای شیعه را نمیدهد. آنها که خیانت کردند و امام را کشتند غیر شیعیانی بودند که امام را دعوت کرده بودند، اما نتوانسته بودند بر عهد خود با امام پایدار بمانند و آن خیانت را مرتکب شدند.
اکنون در فرهنگ مردم ما اگر چه ضعفها و اشکالاتی متأسفانه رسوخ کرده و وجود دارد، ولی به هیچ وجه قابل قیاس با آن دوران نیست و من به پیروی و تبعیت از امام بر این باور هستم که مردم ما در تاریخ بینظیر بوده و هستند و اگر اهل بیت(ع) چند هزار نفر از افراد را مثل مردم ما داشتند، دنیا را نجات داده بودند.
در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام 17 نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت میکنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفتهاند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیکترین محل است.»
در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنیاسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدنها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند. پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنیاسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنیهاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیکترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او میگرید کسی که او را زیارت کند غمگین میشود و کسی که نمیتواند او را زیارت کند دلش میسوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.
بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.
امام صادق(ع) فرمود: « خوردن هر خاکی بر فرزندان آدم حرام است، مگر تربت قبر امام حسین(ع) که اگر کسی آن را به جهت استشفا تناول کند خدای عزوجل او را شفا عنایت نماید.»
و فرمود: « خاک قبر امام حسین(ع) شفای هر دردی است آن تربت(بهترین و) بالاترین داروهاست.»
یکی از اصحاب آن حضرت خدمت ایشان عرض کرد: من ناراحتی و بیماری بسیار دارم. هیچ دارویی نبوده مگر اینکه از آن استفاده کرده ام( ولی نتیجه نگرفته ام). حضرت فرمود: « چرا از تربت استفاده نمی کنی که شفای هر دردی و باعث امان از هر ترسی است.»
در یکی از زیارتهای حضرت سیدالشهداء(ع) که از ناحیه مقدسه امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف نقل شده، چنین می گوییم:
« السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته؛ سلام بر آن بزرگواری که خدای عزوجل شفا را در خاک قبرش قرار داده است.
در روایتهای بسیاری آمده است: خدای تعالی در مقابل شهادت امام حسین(ع)، عطیه هایی به ایشان عنایت فرموده است:
1_ اجابت دعا تحت قبه آن گرامی.
2_ شفا در تربت قبر ایشان.
3_ ائمه علیهم السلام از فرزندان اویند.
در پاره ای از روایات به جای اجابت دعا آمده است: « رستگاری با اوست پس از رجعت و بازگشت او به دنیا.» و در بعضی روایات اضافه شده: « زوار حضرتش از هنگامی که به قصد زیارت حرکت کنند، تا زمانی که برگردند، از عمرشان محسوب نمی شود.»
امام صادق (ع) فرمود: « نزد سر امام حسین(ع) تربت سرخی است که شفای هر دردی است، مگر مرگ.»
در روایت مفصلی آمده است: محمد بن مسلم به مدینه رفت و بیمار شد. خبر آن به امام باقر(ع) رسید. حضرت برای او شربتی فرستاد که به مجرد نوشیدن حال او عوض شد. خدمت حضرت رسید و حضرت به او فرمود: « در این شربت تربت قبر امام حسین(ع) بود که بهترین و برترین چیزی است که به آن استشفا می شود و هیچ چیزی مانند آن نیست. ما به خردسالان و زنهایمان می دهیم( و از آن نتیجه می گیریم) و تمام خیر و برکت در آن است.»
در بسیاری از روایت ها و دعاها آمده است: « تربت امام حسین(ع) شفای هر دردی است.» با دقت در شرایط گذشته به خوبی روشن می شود که این امتیاز مخصوص خاک کربلاست، که در حقیقت از خاک بهشت است، و از هیچ خاک دیگری نمی توان به عنوان استشفا استفاده کرد.
گاهی درتاریخ، انسانهای بزرگ و ارجمندی یافت می شوند که مدال افتخار انسانیت را می گیرند و بر قله رفیع شکوه و جلال می ایستند و از محدوده زمان خود پا فراتر نهاده و زندگی شان برای همیشه در پیشانی تاریخ می درخشد و همواره الگویی بزرگ برای انسانهای حقجو می شوند. این افراد برای خود آفریده نشده اند بلکه متعلق به همه نسل های بعد از خود هستند.
حضرت زینب (س)، دختر امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) نمونه بارزی از این افراد می باشد. زندگی سراسر حادثه و مصیبت ایشان که با حادثه جانسوز کربلا گره خورده، تبیین کننده اهداف نهضت عظیم عاشورا و رسالت جدّ بزرگوار و امامان خویش است.
زینب (س) پس از شهادت برادر عهده دار رسالتی بزرگ می شود، سرپرستی زنان و کودکان و از همه مهمتر رساندن پیام عاشورا به گوش مردمان فریب خورده و غافل از حق و باطل.
زینب (س) مادر عاشوراست. نهضتی که امام حسین (ع) آن چنان عمیق و وسیع و ماندگار، با آنهمه شکوه و زیبایی، از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا، آورد و سرانجام از اول محرم سال 61 ه.ق. تا روز عاشورای همان سال در سرزمین کربلا شکل گرفت و به ثمر رسید. سپس زینب(س) بود که عهده دار نگهداری و رساندن پیام و رسالت برادر – اهداف قیام عاشورا- گردید و آن را به کوفه و شام و مدینه و هرجای دیگری که توانست ابلاغ نمود و با هجرت ها و مجاهدات خستگی ناپذیر خود به تبیین آن پرداخت و همگان را از ماهیت ظلم ستیزی و حق جویانه آن آگاه کرد.
زینب (س) در شجاعت و شهامت، سخنوری و نطق، عقل و تدبیر و هدایت و رهبری هر آنچه را که از محضر پیامبر (ص) و علی و فاطمه و حسنین (ع) آموخته بود در مرحله عمل پیاده کرد و ذره ای ضعف از خود نشان نداد.
پیروزی نهضت عظیم حسینی (ع) مرهون زحمات و تلاش های بی وقفه زینب کبری (س) بوده و ویژگی های خاص این بانوی بزرگوار در اسارت، موجب شد که این نهضت جاوید و ماندگار مانده و به سرمنزل مقصود برسد.
نائبه الحسین
از جمله ویژگیهای حضرت زینب (س) که جزء القاب ایشان نیز می باشد نائبه الحسین است. این ویژگی نائب برادر بودن خصوصیت و ویژگی منحصر و مخصوص ایشان می باشد. زینب (س) در انجام رسالتی که بر عهده اش بود کوتاهی نکرد و هرچه در توان داشت در راه زنده نگهداشتن قیام و نهضت برادر خود بکار برد. مرحوم سید نعمت الله جزایری در این باره می گوید مقام و منزلت زینب (س) قریب مقام امامت بود که از طرف برادر در کربلا، در روز عاشورا یا شب آن نائل شد. امام حسین (ع) در روز عاشورا و قبل از آن مکررا به مناسبت های مختلفی به خواهر خود وصیت و سفارش می کرد که پس از شهادتش صبر و تحمل کند و هرگز کاری که موجب شادی دشمن می شود انجام ندهد. آن زمانی که حضرت(ع) از اسب به زمین افتاد، زینب بلافاصله خودش را به بالین برادر رساند، خود را روی بدن برادر انداخت و فرمود: آیا تو برادر منی؟ آیا تو پسر مادر منی؟ و …. با گریه و زاری زینب (س)، امام(ع) به هوش آمدند و فرمودند: … “یا اُختاه هذا یوم التناد و هذا یوم الذی و عدنی بهِ جدی و هو الی مشتاق”، خواهرم صبر پیشه کن. بنابراین آخرین کسی که در واپسین لحظات، سخن برادر را شنید و از وصایا و سفارشات آن حضرت آگاه گردید، زینب (س) بود.
حضور فعال در همه صحنه ها
از دیگر ویژگی های حضرت زینب (س) حضور فعال او در صحنه های جهاد و مبارزه با ستمکاران بود. از آن هنگامی که خودش را شناخت و توانست بین حق و باطل تمییز بدهد در جریانات سیاسی-اجتماعی حضور داشت. گویی زینب باید شاهد و ناظر حوادث تاریخ باشد تا در موقع مناسب بتواند به وظیفه خود که همان رساندن کاروان حسینی به سر منزل مقصود است عمل کند. زینب (س) شاهد بود که چگونه جد بزرگوارش مورد آزار و اذیت قرار گرفته، چگونه دنیا طلبان به خانه فاطمه (س)، محل نزول ملائکه الله هجوم بردند و چگونه آنجا را آتش زدند و مادرش را مضروب ساخته، پدرش را ریسمان بر گردن به طرف مسجد بردند. زینب حاضر بود، می دید که چگونه میخ در به پهلوی مادر فرو می رود و چگونه برادر کوچکش محسن سقط می شود. زینب شاهد بیست و پنج سال خانه نشین شدن علی (ع) بود. وی شاهد بود که پس از خلافت پدرش چگونه دوستان و نزدیکان او از شدت عدالت علی (ع) از دورش پراکنده شده و به دشمنی با او برخاستند. زینب می دید که پدرش در این مدت چهار سال و اندی با مشکلات اساسی و بزرگی همچون ناکثین و مارقین و قاسطین روبرو است و سرانجام شاهد ضربت خوردن و شهادت پدرش بوده است.
و باز هم در آن زمانی که برادرش امام حسن(ع) پس از پدرش خلافت را به دست گرفته و با مشکلاتی مواجه می شود و با بدترین و پلید ترین دشمن اسلام یعنی معاویه به مبارزه می پردازدشاهد و حاضربود. زینب می بیند که یاران معاویه چشم و گوش بسته مطیع فرمان او بودند ، اما امام حسن(ع) یارانی دارد که به طمع دنیا حضرت را تنها گذاشته و به معاویه پیوستند. خیانتی که موجب شد حضرت به ناچار پیمان صلح را امضاء نماید. آری زینب در جریان تمامی این حوادث و اتفاقات قرار داشت.
و اما حضور زینب(س) با امام حسین(ع) در نهضت کربلا حکایتی دیگر است در اینجا زینب(س) هم هدف و آماج تیر حوادث و مصائب قرار می گیرد. هم باید مصیبت از دست دادن برادر و بستگان نزدیک خود را تحمل کند و هم اسیر شود و در عین حال در اسارت باید مبارزه و جهادی داشته باشد. زینب(س) باید در همه عرصه های جهاد و مبارزه حضوری فعال داشته باشد هم خطیب باشد، هم محا فظ حضرت سجاد (ع) و اسرای دیگر، هم هدایتگر، خط دهنده، ترسیم کننده خط مشی سیاسی و هم مبین احکام شرع و جوابگوی یاوه سرایی دشمن. زینب (س)باید اهانت ها و دروغ ها و نسبت های بی اساس دشمنان به شهدا را پاسخ گوید و حقیقت امر را روشن سازد.
بنابراین در جریان اسارت اگر احیانا کسی به شهدای کربلا دروغ و افترایی را مرتکب می شد، زینب(س) خاموشی و سکوت را بر خود روا نمی دانست و دروغش را بر ملا می ساخت و در یک کلام حضور زینب در اسارت باعث شد که تاریخ عاشورا از هرگونه دروغ و تحریف مصون و محفوظ بماند.
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود سِرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
صفت اضداد
از دیگر ویژگی هایی که در زینب کبری(س) می توان یافت، وجود صفات و خصوصیات متضاد و مختلف در ایشان است. ایشان همانندپدر بزرگوارش حضرت امیرالمومنین (ع) همان طور که علما و محققین کشف کرده و گفته اند، دارای صفات و خصوصیات متضاد و مختلف بوده است یعنی در زمانی از آن بانو یک نوع صفت سراغ داریم و در زمانی دیگر صفتی ضد آن. به عبارت دیگر، خصوصیاتی در آن حضرت وجود داشت که کاملا منافی و متضاد با هم بوده اند.
شاید برای بسیاری از افراد شگفت انگیز باشد که بگوییم زینب(س) هم دارای صفات مختلف و متضاد بوده است. البته زینب به آن مرتبه ای که علی (ع) دست یافت نمی رسد، ولی بالاخره در طول حیات زینب(س) هم صفاتی می بینی که حتی با طبیعت و خصوصیات زنان معمولی سازگاری ندارد. مثلا از جمله صفاتی که در زنان بیشتر از مردان وجود دارد؛ رقّت قلب و احساسات و عواطف است که به مجرد دیدن و یا شنیدن حادثه و واقعه ای تأثر آور متاثر شده و چه بسا از دیده شان اشک جاری می شود. زینب (س) هم مستثنا از این خصوصیت نمی توانست باشد، ایشان هم رقت قلب نشان می دهد و از دیدن ناراحتی و مصیبت، متاثر و مغمون می گردد. در شب عاشورا هنگامی که امام حسین (ع) مشغول تمیز کردن شمشیر بود و با خودش اشعاری زمزمه می کرد، زینب (س) فورا شروع کرد به گریستن و گریه و ناله ای سر داد و سپس بی هوش شد. اما همین زینبی که چنین رقّتی دارد و از اینکه برادرش را از دست خواهد داد می گرید و بی هوش می شود، در جریان اسارت کوچک ترین گریه و ضعفی از خود نشان نمی دهد و حتی امام سجاد(ع) را تسلیت می گوید. باز در جایی دیگر می بینیم که زینب زنی است که از شدت حجاب و عفت کسی او را نمی بیند و صدایش به گوش نامحرمی نمی رسد، حتی نزدیک ترین همسایه ها. هرگاه می خواهد برای زیارت مرقد نبی اکرم (ص) برود شبانه و آن هم با محافظت کامل پدر و برادرانش حرکت می کند. زینب(س) به پیروی از مادرش فاطمه زهرا (س) که فرمودند: “بهترین چیزبرای زنان این است که مردان نامحرم آنان را ندیده وخودشان نیز ایشان را نبینند” ، در حفظ حجاب و عفت خود می کوشد. اما همین زینب(س) در عاشورا و در بازار کوفه در میان جمع کثیری از زن و مرد و پیر و جوان فریاد می زند و صدای خود را هرچه توان دارد، بلند می کند تا همه بشنوند، چراکه رسالت الهی اش اینگونه اقتضا می کند ،آنچنان حیا و عفت را با فصاحت و بلاغت و نیز شجاعت و شهامت در می آمیزد که اعجاب همگان را بر می انگیزد. راوی می گوید:” لم اَرَ والله خفره قط انطق منها” به خدا سوگند من زنی را ندیدم که به این اندازه حیا و عفت داشته باشد و در عین حال گویاتر و تواناتر از زینب(س) باشد.
رعایت حدود شرعی و الهی
برای بسیاری از مردم- غیر از معصومین (ع) – مقدور و میسور نیست که تحت هر شرایطی خدا و احکام الهی را به یاد داشته باشند. معمولا در هنگام مواجهه با سختی، بسیاری از افراد خود را می بازند.
اما حضرت زینب (س) از جمله اولیاء الهی است که در بحرانی ترین لحظات زندگی خود درحالیکه مصایب از هر طرف او را احاطه کرده بود، به وظیفه الهی خود عمل نمود. حتی از دست دادن خامس آل عبا(ع) تنها یادگار مادر و جدّ بزرگوارش، نتوانست این خصیصه زینب (س) را تحت الشعاع قرار دهد. امام زین العابدین (ع) در باره عمه اش زینب (س) فرمود: حتی در آن شب غم و اندوه که روزش سید الشهداء و یارانش را شهید کردند نماز شب از عمه ام زینب ترک نشد منتهی نشسته نماز خواند چون توان ایستادن را از دست داده بود.
اساسا آرام بخش دل زینب در تحمل آن مصائب، در طول حیاتش خصوصا در واقعه عاشورا، ارتباط با خدا بود و بس. لذا هیچگاه زینب(س) این ارتباط را قطع نکرد و یک لحظه برخلاف رضا و مصلحت الهی اندیشه ای به دل راه نداد. بلکه حتی شکرگذاری هم می کرد و نمازش در شب یازدهم محرم در واقع حمد و سپاس الهی بود بر نعماتی که ارزانی نموده است.
نقل شده وقتی اسرا را وارد کوفه کردند مردم کوفه از روی ترحم به اطفال به اسیران نان و خرما می دادند زینب(س) فریاد می زد: ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. پس زینب(س) در رعایت حلال و حرام الهی هیچ گونه سهل انگاری نمی کرد و در این خصوص به هیچ عنوان راضی نمی شد که بی تفاوت باشد. اگرچه اطفال و زنان اهل بیت راه دور و درازی طی کرده و خسته و گرسنه هستند، اما جواز اَکل صدقه را صادر نمی کند. اگر گرسنه اند، زینب(س) حاضر است از سهمیه غذایش بگذرد و نان خود را بین بچه ها تقسیم کند و سه روز یا بیشتر چیزی نخورد و از شدت ضعف و گرسنگی نشسته نماز بخواند، اما اجازه نمی دهد که ذره ای از صدقه را تناول کنند.
حضرت زینب (س) پس از برادرش امام حسین (ع) مدت زیادی زندگی نکرد اما در همین مدت کوتاه توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد. ایشان در مدت حیات خود پس از عاشورا لحظه ای آرام ننشست و در امر پیام رسانی با زبان حال و زبان قال فعالیت داشت. بطوریکه در کوفه و شام چنان سخنرانی و عزاداری و نوحه سرایی نمود که شرایط و اوضاع و احوال را عوض کرد و یزیدیان را در هراس و وحشت انداخت.
حضرت زینب (س) تا مزه پیروزی را در کام یزیدیان و بنی امیه تلخ نکرد و تا در جام فاتحین قطرات زهر کشنده نریخت راحت ننشست و تا پایان عمر به این کار پرداخت و سرانجام این بانوی بزرگوار در نیمه رجب سال 62 ه.ق. به دیدار حق شتافت.
«بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا». این نوحه مشهور و محبوب را در سالهای اخیر بارها شنیده ایم. اما بوی سیب چه ارتباطی با حرم امام حسین(ع) دارد؟ آیا درست است که می گویند از قتلگاه و ضریح مطهر امام حسین(ع) می شود عطر سیب استشمام کرد؟
نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید:
در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :«حسنین وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیهی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن میخوردند، به حال خود عود مینمود (بازمیگشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات نمود. حسین علیهالسلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیهالسلام شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب میشد، آن را بو میکردم، اندکی تشنگی من ساکن میشد. عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد علیهالسلام میفرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام میشد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رایحهی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»
مشابه این داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بیان کرده است. ماجرای عطر سیب در کتاب منتهی الآمال نیز آمده است.
«گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزههاى مختلفى دارد که هر یک از آنها نشاندهنده حالتى خاص است. در روایات، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاکدل خداوند به حساب آمده است، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است.
گریه، از حالات و انفعالات انسانى است که با مقدمهاى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مىرسد، و گاه ممکن است انگیزهاش هیجانات تند روانى باشد. مثل شوق و ذوقى که از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مىشود. همچنین گاهى هم گریه کردن حاکى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى که گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمىشود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلکه آنچه که مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزههاى گریه مىباشد. چنانکه گفتهاند: «تو آنى که در بند آنى.»
در اینجا براى این که بدانیم گریه بر سیدالشهدا علیه السلام چگونه گریهاى است و چه تأثیرات و برکاتى مىتواند داشته باشد، بهتر آن است که اشارهاى به انواع گریه کنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.
1- گریه طفولیت: زندگى انسان با گریه شروع مىشود که همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان، زبان طفل است .
2- گریه شوق: مانند گریه مادرى که از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مى شود . و این گریهاى است که از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى دهد.
3- گریه عاطفى و محبت: محبت از عواطف اصیل انسانى است که با گریه انس دیرینه دارد. مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشک محبت ریخت.
4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفکر در عظمت آفرینش و کبریایى خداوند، و همچنین اهمیت تکالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مىگردد که نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است که از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مىآید که «خشیت» نامیده مىشود.
5- گریه ندامت: از عوامل اندوهزدایى که منجر به گریه مى گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است، و همین حسابرسى باعث مىشود که انسان به گذشته خود فکر کند و با حسابرسى، جبران کوتاهى و خطاها را بکند و اشک حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست.
اشک میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهم
روز و شب از دیدگان اشک پشیمانى فشانم تا بشویم شاید از اشک پشیمانى گناهم
6- گریه پیوند با هدف:گاهى قطرههاى اشک انسان، پیام آور هدفهاست. گریه بر شهید از این نوع گریه است. گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مى کند و گریستن بر سیدالشهدا علیه السلام خوى حسینى را در انسان احیا مى کند، و خوى حسینى چنان است که نه ستم مى کند و نه ستم مى پذیرد. آن کسى که با شنیدن حادثه کربلا قطره اشکى از درون دل بیرون مى فرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا علیه السلام را بیان مى کند.
7- گریه ذلت و شکست:گریه افراد ضعیف و ناتوانى که از رسیدن به اهداف خود ماندهاند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى بینند.
با ذکر این مطلب، حال باید بررسى کرد که گریه بر حسین علیه السلام از چه نوع گریه است. هر کس با اندک توجهى خواهد دانست که گریه بر حسین علیه السلام گریه محبت است، آن محبتى که در دلهاى عاشقانش به ثبت رسیده است. گریه بر او، گریه شوق است، زیرا قسمت زیادى از حماسه هاى کربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادت، فداکارى، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، از دیدگان شنونده سرازیر مى گردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى(ره) گریه سیاسى است که فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم، ما ملتى هستیم که با همین اشکها، سیل جریان مى دهیم و سدهایى را که در مقابل اسلام ایستاده است خرد مى کنیم.»
هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشوراست
هیهات که گریه بر حسین علیه السلام گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است، گریه سرد کننده نیست، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین علیه السلام از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مىکند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا علیه السلام روایات متعددى وارد شده است. از آن جمله، روایتى است که امام صادق علیه السلام فرمود: «گریه و بىتابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على علیه السلام که اجر و ثواب نیز دارد.»
گریه و عزادارى براى سیدالشهدا علیه السلام داراى آثار و برکات مهمى است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
حفظ رمز نهضت حسینى
از ارزندهترین آثار و برکات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین علیه السلام حفظ رمز نهضت حسینى است.
به راستى؛ چرا در دوران منحوس سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهلبیت علیهم السلام به خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مىشد؟ آیا نه این است که عزاى حسینى و امامان شیعه، سبب مىشود که سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلمهاى حکومتها آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت که امر به معروف و نهى از منکر است به اطلاع مردم برسد؟
آرى، اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است که به بهترین روش و زیباترین اسلوب مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مىکند و جاهلان و بىخبران را از خواب سنگین غفلت بیدار مىسازد و نیز در این مجالس است که مردم، دیانت را همراه با سیاست، از مکتب حسین بن على علیه السلام مى آموزند.
گریه بر سیدالشهدا علیه السلام و تشکیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مکتب را حفظ مىکند، بلکه باعث مىگردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
کدام اجتماعى است که در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ کدام حادثهاى است مانند حادثه جانسوز کربلا که از دوره وقوع تاکنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه بشریت گذارده، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این رو باید گفت که در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسین علیه السلام و در نتیجه حافظ اسلام و ضامن بقاى آن است .
تشکیل مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مکتب را حفظ کرده و مىکند بلکه به علاوه سبب آن گردید که شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
«موریس دوکبرى» مى نویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مىدانستند و درک مىکردند که عاشورا چه روزى است، این عزادارى را مجنونانه نمىپنداشتند. زیرا پیروان حسین به واسطه عزادارى حسین مىدانند که پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول کنند. زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است.
قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مى دهد که چه نکات دقیق و حیات بخشى مطرح مىشود، در مجالس عزادارى حسین گفته مىشود که حسین علیه السلام براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید، ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم…»
ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت
سوزى که از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا علیه السلام به چشم سرایت کرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مىشود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى رساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد.
گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام از مواردى است که هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى، علاوه بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب کثرت تنفر و بیزارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مى گردد.
گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین علیه السلام، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین علیه السلام است زیرا مردم به ویژه افرادى که داراى شخصیت هستند از گریه کردن در برابر حوادث تا سر حد امکان امتناع مى ورزند، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه کردن مخصوصاً در برابر چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز کمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تکیه زدن بر مسند حکومت آنان مىباشد.
آشنایى با حقیقت دین و نشر آن
یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى سیدالشهدا علیه السلام این است که مردم در سایه مراسم عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گستردهاى که همراه با این مراسم انجام مىگیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف محکمتر و قویتر مى گردد. چه این که قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند که هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به خصوص امام حسین علیه السلام به آحاد مردم داده خواهد شد.
آمرزش گناهان
ریان بن شبیب از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: «اى پسر شبیب، اگر بر حسین علیه السلام گریه کنى تا آن که اشک چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان کوچک و بزرگ، و کم یا زیاد تو را مىآمرزد.»
و نیز فرمود: «گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین علیه السلام گریه کنند، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى ریزد.»
سکونت در بهشت
امام باقر علیه السلام فرمود: «هر مؤمنى که در سوگ حسین علیه السلام اشک دیده ریزد، به حدى که بر گونه اش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفه هاى بهشت مسکن
مى دهد.»
و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس درباره حسین علیه السلام شعرى بخواند و گریه نماید و یک نفر را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مىشود. کسى که حسین علیه السلام نزد او ذکر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشک آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد.»
و نیز فرمود: «هر کس که در عزاى حسین علیه السلام بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آن که خود را به حالت گریه و عزا درآورد، بهشت بر او واجب مى شود.»
شفا یافتن
یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى حضرت سیدالشهدا علیه السلام شفا گرفتن است. به طورى که بارها دیده ایم و شنیده ایم که بعضى از عزاداران و گریه کنندگان بر حسین علیه السلام شفا گرفته اند.
نقل است که مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند که بدون عینک خطوط ریز را هم مى خواندند و مى فرمودند: این نعمت را مرهون وجود مبارک حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام هستم: و قضیه را چنین نقل مى فرمودند:
در یکى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم که بسیار مرا نگران ساخته بود. معالجه پزشکان فایده اى نکرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر مى گردید، تا این که ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید، دهه اول را روضه داشتند و دسته هاى مختلف هم در این عزادارى شرکت مى کردند. یکى از دسته هایى که روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است که نوعاً سادات و اهل علم و محترمین هستند، در حالى که هر یک حوله سفیدى به کمر بسته اند، سر و سینه خود را گل آلود کرده و به طور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذکرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مىکنند. آقا فرمودند:
«هنگامى که این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود گرفته بود من هم در گوشهاى نشسته و آهسته آهسته اشک مى ریختم و در این بین هم مقدارى گِل از روى پاى یکى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم کشیدم، و به برکت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر این که متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى کامل برخوردارم، و به برکت حضرت امام حسین علیه السلام احتیاج به عینک هم ندارم.» با این که همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى کامل برخوردار بودند.
گریه کننده بر حسین، در قیامت گریان نیست
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که براى مصائب حسین علیه السلام گریه کرده باشد، چنین کسى در قیامت خندان و شادان به نعمتهاى بهشتى است.»
آن روز دیدهها همه گریان شود ز هول جز چشم گریه کرده به سوگ و عزاى او
امان از سکرات موت و آتش دوزخ
مسمع گوید: حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: آیا متذکر مىشوى با حسین چه کردند؟ عرض کردم: آرى، فرمود: آیا جزع و گریه مىکنى؟ گفتم: آرى، به خدا سوگند گریه مىکنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مىشود حضرت فرمود: «خدا اشک چشمت را رحمت کند. آگاه باش که تو از آن اشخاصى هستى که از اهل جزع براى ما شمرده مىشوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناک مىگردند. آگاه باش که به زودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالین خود حاضر مىبینى، در حالى که به تو توجه کرده و ملکالموت را درباره تو بشارت مىدهند، و خواهى دید که ملک الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش، مهربانتر است.» سپس فرمود: «کسى که بر ما اهلبیت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گریه کند، رحمت خدا شامل او مىشود قبل از این که اشکى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى که اشک چشمش بر صورت جارى شود اگر قطرهاى از آن در جهنم بریزد، حرارت آن را خاموش کند، و هیچ چشمى نیست که گریه کند بر ما مگر آن که با نظر کردن به کوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مىگردد.»
با توجه به این روایت شریف باید گفت: جایى که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و به وسیله گریه بر حسین علیه السلام خاموش و برد و سلام گردد، پس اگر در موردى، آتش ضعیف دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست .
واقعهای عجیب
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب(داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مى کرد، از آن جمله مى گفت: عده اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام معتقد و علاقهمندند و براى برکت مالشان با آن حضرت شرکت مى کنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى کنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنى درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مى دهند، و بعضى آن مبلغى که راجع به آن حضرت است را به شیعیان مى دهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.
یکى از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت مىکرد و با آنها به سینه زدن مشغول مىشد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعهاى از سینهاش که آتش، آن دو عضو را نسوزانیده بود.
بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست.»
تأثیر شعر سرودن در عزاى حسینى
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسى نیست که براى حسین علیه السلام شعرى بسراید و گریه کند یا بگریاند مگر این که خداوند بهشت را بر او واجب کرده و گناهانش را مىآمرزد.»
طاووس یمانى مى گوید:
حضرت علىّ بن الحسین (ع) را دیدم که از وقت عشاء تا سحر به دور خانه خدا طواف مى کرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و کسى را ندید به آسمان نگریست و گفت: خدایا ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهاى تو بر روى درخواست کنندگان گشوده است ...
طاووس جمله هاى زیادى در این زمینه از مناجاتهاى خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل مى کند و مى گوید: اما چند بار در خلال مناجات خویش گریست.
مى گوید:
سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد؛ من نزدیک رفتم و سرش را بر زانو نهاده و گریستم؛ اشکهاى من سرازیر شد و قطرات آن بر چهره اش چکید؛ برخاست و نشست و فرمود: کیست که مرا از یاد پروردگارم مشغول ساخت؟
عرض کردم: من طاووس هستم اى پسر پیامبر. این زارى و بى تابى چیست؟ ما مى باید چنین کنیم که گناهکار و جفا پیشه ایم. پدر تو حسین بن على و مادر تو فاطمه زهرا و جدّ تو رسول خداست- یعنى شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالى در وحشت و هراس هستید؟
به من نگریست و فرمود:
هیهات هیهات یا طاووس دع عنّى حدیث ابى و امّى و جدّى، خلق اللّه الجنّة لمن اطاعه و احسن و لو کان عبدا حبشیّا، و خلق النّار لمن عصاه و لو کان ولدا قرشیّا. أما سمعت قوله تعالى: فاذا نفخ فى الصّور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون. و اللّه لا ینفعک غدا الّا تقدمة تقدّمها من عمل صالح .
«نه، نه، اى طاووس! سخن نسب را کنار بگذار، خدا بهشت را براى کسى آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد هر چند غلامى سیاه چهره باشد؛ و آتش را آفریده است براى کسى که نافرمانى کند ولو آقازاده اى از قریش باشد. مگر نشنیده اى سخن خداى تعالى را: «وقتى که در صور دمیده شود، نسبها منتفى است و از یکدیگر پرسش نمى کنند» به خدا قسم فردا تو را سود نمى دهد مگر عمل صالحى که امروز پیش مى فرستى».
در احوال برخی از علمای شیعه آمده که دستور می دادند روز عاشورا فرش زیر پای ایشان را بردارند و به جای آن خاکستر بریزند و روی خاکستر می نشستند و عزاداری می کردند . آنچه در ادامه میخوانید نگاهی است کوتاه و گذرا بر حالات علما و بزرگان در روز عاشورا:
علامه امینی رحمه الله : حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی در مورد حالات مرحوم علامه امینی رحمه الله در روز عاشورا می نویسد:در روز عاشورا با پای برهنه به مجالس عزای حسینی در حسینیه های بوشهریهای نجف اشرف می آمد و فرش را به کناری زده و روی زمین می نشست و به مجرد نشستن ،نهیب و گریه اش بلند می شد.
