سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

 

عامل امر به معروف و نهی از منکر و اهمیت آن در به وجود آمدن قیام حسینی

 

عامل سوم امر به معروف است . این نیز نص کلام خود امام است . تاریخ‏ می‏نویسد : محمد ابن حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود ، معیوب بود ، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شرکت نکرد . امام وصیتنامه‏ای‏ می‏نویسد و آن را به او می‏سپارد : « هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه‏ محمدا المعروف بابن الحنفیه » . در اینجا امام جمله‏هایی دارد : حسین به‏ یگانگی خدا ، به رسالت پیغمبر شهادت می‏دهد . ( چون امام می‏دانست که‏ بعد عده‏ای خواهند گفت حسین از دین جدش خارج شده است ) . تا آنجا که‏ راز قیام خود را بیان می‏کند:

  
« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امه جدی ، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره‏ جدی و ابی علی بن ابی‏طالب علیه السلام » (مقتل خوارزمی . 188 / 1(دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد . حتی مسئله امتناع ازبیعت را هم مطرح نمی‏کند . یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من‏ از بیعت ، مسئله دیگری وجود دارد . اینها اگر از من بیعت هم نخواهند ، ساکت نخواهم نشست . مردم دنیا بدانند : « ما خرجت اشرا و لا بطرا» ، حسین بن علی ، طالب جاه نبود ، طالب مقام و ثروت نبود ، مردم مفسد واخلالگری نبود ، ظالم و ستمگر نبود ، او یک انسان مصلح بود . « و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ...»


«  الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله ، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت » (تحف العقول ص . 241 )


این روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسین بن علی علیه السلام‏ متجلی بود . به قول خودش جزء خون و حیاتش شده بود . امکان نداشت از حسین جدا شود . در لحظات آخر [ حیات ] اباعبدالله ، وقتی در آن گودی‏ قتلگاه افتاده است و قدرت حرکت کردن ندارد ، قدرت جنگیدن با دشمن‏ندارد ، قدرت ایستادن بر سر پا ندارد و به زحمت می‏تواند حرکت کند ، باز می‏بینیم از سخن حسین غیرت می‏جهد ، عزت تجلی می‏کند ، بزرگواری پیدا می‏شود . لشکر می‏خواهند سر مقدسش را از بدن جدا کنند ولی شجاعت و هیبت‏ سابق اجازه نمی‏دهد . بعضیها می‏گویند نکند حسین حیله جنگی بکار برده که‏ اگر کسی نزدیک شد حمله کند و در مقابل حمله او کسی تاب مقاومت ندارد ، نقشه‏ پلید ونامردانه‏ای می‏کشند ، می‏گویند اگر به سوی خیمه‏هایش حمله کنیم او طاقت نمی‏آورد . امام حسین افتاده است . من نمی‏توانم آن حالت ابا عبدالله را مجسم بکنم . لشکر به طرف خیام حرمش حمله می‏کند . یک نفر فریاد می‏کشد حسین تو زنده‏ای ؟ ! به طرف خیام حرمت حمله کردند ! امام به‏زحمت روی زانوهای خود بلند می‏شود ، به نیزه‏اش تکیه می‏کند و فریاد می‏کشد:

 « ویلکم یا شیعه آل ابی‏سفیان ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم .» 
ای مردمی که خود را به آل ابوسفیان فروخته‏اید ، ای پیروان آل ابوسفیان‏ ، اگر خدا را نمی‏شناسید ،اگر به قیامت ایمان و اعتقاد ندارید ، حریت و شرف انسانیت شما کجا رفت ؟ ! شخصی می‏گوید : ما تقول یا بن فاطمه ؟ پسر فاطمه چه می‏گویی ؟ فرمود : « انا اقاتلکم و انتم تقاتلوننی و النساء لیس علیهن جناح » ، طرف شما من هستم ، این‏ پیکر حسین حاضر و آماده است برای اینکه آماج تیرها و ضربات شمشیرهای‏ شما واقع شود ، ولی روح حسین حاضر نیست او زنده باشد و ببیند کسی به‏ نزدیک خیام حرم او می‏رود .

 

حسین بن علی ( ع ) اثبات نمود که من به این‏ دلیل قیام کردم ، یا لااقل یکی از عوامل و عناصری که مرا به این نهضت‏ وادار کرد ، همین است . او در زمان معاویه علائم و قرائنی نشان می‏داد که‏معلوم بود خودش را برای قیام آماده می‏کند . صحابه پیغمبر را در منی جمع‏ کرد و برای آنها صحبتنمود آنها را روشن کرد ، حقایق را به آنها گفت ، مفاسد اوضاع را برایشان نمایاند ، فرمود شما هستید که چنین وظیفه‏ای دارید  آن حدیث معروف بسیار مفصل و عالی که در " تحف العقول " هست این‏ جریان را و اینکه حسین بن علی چگونه فکر می‏کرده است ، کاملا نشان می‏دهد .


حسین علیه السلام در اواخر عمر معاویه نامه‏ای به او می‏نویسد و او را زیر رگبار ملامت خود قرار می‏دهد و از آن جمله می‏گوید : معاویه بن ابی سفیان ! به خدا قسم من از اینکه الان با تو نبرد نمی‏کنم ، می‏ترسم دربارگاه الهی‏ مقصر باشم . می‏خواهد بگوید خیال نکن اگر حسین امروز ساکت است ، در صدد قیام نیست . من به دنبال یک فرصت مناسب هستم تا قیام من موثر باشد و مرا در راه آن هدفی که برای رسیدن به آن کوشش می‏کنم ، یک قدم جلو ببرد . روز اولی که از مکه بیرون می‏آید ، در وصیتنامه‏ای که به محمد ابن حنفیه می‏نویسد ، صریحا مطلب را ذکر می‏کند : « انی ما خرجت‏ اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه‏ جدی ، ارید عن آمر بالمعروف و انهی عن المنکر »


اباعبدالله در بین راه ، در مواقع متعدد به این اصل تمسک می‏کند ، و مخصوصا در این مواقع ، اسمی از اصل دعوت و اصل بیعت نمی‏برد . عجیب‏ اینست که در بین راه هر چه که قضایای وحشتناکتر وخبرهای مایوس کننده‏تر از کوفه می‏رسید ، خطبه‏ای که حسین می‏خواند ، از خطبه قبلی داغتر بود .


گویا بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم ، این خطبه معروف را می‏خواند «ایها الناس! ان الدنیا قد ادبرت و اذنت بوداع ، و ان الاخره قد اقبلت‏ و اشرفت بصلاح » اقتباس از کلمات پدر بزرگوارش است . سپس می‏فرماید« :  الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و ان الباطل لا یتناهی عنه ؟ لیرغب المومن‏ فی لقاء الله محقا ». آیا نمی‏بینید به حق عمل نمی‏شود ؟ آیا نمی‏بینید قوانین الهی پایمال می‏شود ؟ آیا نمی‏بینید اینهمه مفاسد پیدا شده‏ واحدی نهی نمی‏کند و احدی هم باز نمی‏گردد ؟ « لیرغب المومن فی لقاءالله‏محقا » در چنین شرایطی یک نفر مومن ( نفرمود : من که حسین بن علی هستم‏ دستور خصوصی دارم ، من چون امام هستم وظیفه‏ام اینست ) باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگیرد . در چنین شرایطی از جان باید گذشت . یعنی امر به معروف و نهی از منکر ، اینقدر ارزش دارد .

 

در یکی از خطابه‏های بین راه بعد از اینکه اوضاع را تشریح می‏کند ، می‏فرماید« : انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما»  ایها الناس ! در چنین شرایطی ، در چنین اوضاع و احوالی ، من‏ مردن را جز سعادت نمی‏بینم . ( بعضی نسخه‏ها شهاده نوشته‏اند و بعضی سعاده‏  من مردن را شهادت در راه حق می‏بینم . یعنی اگر کسی در راه امر به‏ معروف و نهی از منکر کشته شود ، شهید شده است . ( معنای من مردن را سعادت می‏بینم نیز همین است . ) « و الحیاه مع الظالمین الا برما » ، من‏ زندگی کردن با ستمگران را مایه ملامت می‏بینم ، روح من روحی نیست که با ستمگر سازش کند .از همه بالاتر و صریحتر ، آن وقتی است که دیگر اوضاع صددرصد مایوس‏ کننده است . آن وقتی است که به مرز عراق وارد شده و با لشکر حربن یزید ریاحی مواجه گردیده است . هزار نفر مامورندکه او را تحت الحفظ به کوفه‏ ببرند . در اینجا حسین بن علی ( ع ) خطابه معروفی را که مورخین معتبری‏ امثال طبری نقل کرده‏اند ایراد و در آن به سخن پیغمبر تمسک می‏کند ، به‏ اصل امر به معروف و نهی از منکر تمسک می‏کند :


« ایها الناس ! من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ، ناکثا لعهد الله مستاثرا لفی‏ء الله ، معتدیا لحدود الله ، فلم یغیر علیه بقول و لا فعل کان حقا علی الله ان یدخله مدخله . الا و ان هولاء القوم قد احلوا حرام‏ الله و حرموا حلاله ، و استاثروا فی‏ء الله »

 

یک صغرا و کبرای بسیار کامل می‏چیند . طبق قانون معروف ، اول یک کبرای کلی‏ را ذکر می‏کند :

ایها الناس ! پیغمبر فرمود : هر گاه کسی حکومت ظالم و جائری را ببیند که قانون خدا را عوض می‏کند ، حلال را حرام ، و حرام را حلال می‏کند ، بیت المال مسلمین را به میل شخصی مصرف می‏کند ، حدود الهی‏ را بر هم می‏زند ، خون مردم مسلمان را محترم نمی‏شمارد ، و در چنین شرایطی‏ ساکت بنشیند ، سزاوار است خدا ( حقا خدا چنین می‏کند ، یعنی در علوم‏ الهی ثابت است ) که چنین ساکتی را به جای چنان جائر و جابری ببرد .

 

بعد صغرای مطلب را ذکر می‏کند : « ان هولاء القوم » . . . اینها که امروز حکومت می‏کنند ( آل امیه ) همینطور هستند . آیا نمی‏بینید حرامها را حلال‏ کردند و حلالها را حرام ؟ آیا حدود الهی را به هم نزدند ، قانون الهی را عوض نکردند ؟ آیا بیت المال مسلمین را در اختیار شخصی خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصی و برای شخص خودشان مصرف نمی‏کنند ؟ بنابر این‏ هر کس که در این شرایط ساکت بماند ، مانند آنهاست . بعد تطبیق به شخص‏ خود کرد : « و انا احق من غیر » من از تمام افراد دیگر برای اینکه این‏ دستور جدم را عملی کنم ، شایسته‏ترم.

 

وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل می‏شناسد ، می‏بیند حق است و سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند ، چون حسین مال خود نبود ، خودش را فدای انسان کرد ، فدای اجتماع انسانی کرد ، فدای مقدسات بشر کرد ، فدای توحید کرد ، فدای عدالت کرد ، فدای انسانیت کرد . از این‏ جهت افراد بشر همه او را دوست می‏دارند . وقتی انسان ، دیگری را می‏بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیت است ، او را با خودش متحد و یکی می‏بیند .






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 95 مهر 7 توسط منبر مکتوب
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin