گرچه غیبت از گناهان کبیره به شمار مىآید و در قرآن کریم و روایات به شدت از آن نهى شده است اما مواردى هست که از این کلّیت استثناء شده و غیبت در آن گونه موارد حرام نیست و چون غیبت از گناهان کبیره و رفتاری بسیار زشت و نابهنجار محسوب مىشود باید موارد استثناء از اهمیت ویژهاى برخوردار باشد تا به لحاظ اهمیت بتواند در برابر مفسده غیبت مقابله کند و آن را تحت الشعاع قرار دهد.
از امام کاظم (علیه السلام) روایتى نقل شده است که حدود غیبت را روشن مىفرماید:
«مَن ذَکرَ رَجُلا مِن خَلفِهِ بما هُو فِیه مِمّا عُرفه الناس لَم یَغتَبه و مَن ذَکره مِن خَلفِهِ بما هو فیه مِما لا یَعرفهُ الناس اَغتابهِ، و مَن ذَکره بِما لَیس فیه فَقد بُهته» (جامع السعادات، ج 2، ص 304.(
کسى که دیگرى را در غیابش به عیبى که مردم از آن باخبرند یاد کند، غیبت او را نکرده است و کسى که دیگرى را در غیابش به عیبى یاد کند که مردم از آن بىخبرند، غیبت او را کرده است و کسى که او را به عیبى که در او نیست یاد کند به او بهتان زده است.
موارد جواز غیبت
1- دادخواهی
لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما (148/ نساء(
استثنایی که خداوند در این آیه فرموده –یعنی به کسی که ستم به او شده، اجازه داده که بدی های ستمگر را اظهار کند- به این معنی نیست که مظلوم اجازه دارد تمام بدی های ظالم را به هر نحو اعلام کند و به قول معروف هر چه از دهانش درآمده به او بگیود؛ بلکه به این معناست که کسی که به او ظلم شده، اجازه دارد در همان مورد خاص سکوت نکند و برای گرفتن حقش بدی و ظلم ظالم را با صدای بلند آشکار کند و صفات بد او را که با ظلمش ارتباط دارد، به زبان آورد.
بنابراین یکی از موارد جواز غیبت، دادخواهی و اعلام مظلومیت است.
امام صادق(علیه السلام): ستمگر و یاری دهنده او و کسی که به ستم او راضی باشد، هر سه در ستم شریکند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله): از دعای ستمدیده بترسید، گرچه کافر باشد، زیرا هیچ چیز مانع دعای مظلوم نمی شود.
امام علی(علیه السلام): کارگرترین تیرها، دعای ستمدیده است.
2- کمک گرفتن جهت امر به معروف و نهى از منکر
مورد دیگرى که از موارد جواز غیبت شمرده شده امر به معروف و نهى از منکر است. به این معنا که هرگاه انسان منکری را از مسلمانی ببیند که بر انجام آن اصرار دارد و بداند که اگر غیبتش را بکند آن را ترک میکند. همچنین گاهى از اوقات انسان به تنهایى نمىتواند جلوى منکر را بگیرد و ناگزیر مىشود از دیگران کمک خواسته یا به مقامات ذى ربط (پلیس و دستگاه قضایى) اطلاع دهد تا به کمک آنها از کارهاى زشت جلوگیرى شود، بنابراین ناگزیر است شخص و محل منکر را معرفى نماید«و این باید در جایى باشد که در رفع منکر کمک نموده و مطابق شرع باشد، نه در نزد ظالم بىباکى که از حد شرع تجاوز کند یا در جایى که فایدهاى بر آن مترتب نشود» معراج السعاده، ص475
همچنین اگر انسان در غیاب کسی در نفی کمال او سخنی بر زبان آورد، ولی قصد تنقیص او را نداشته باشد، این عمل او غیبت شمرده نمیشود؛ همانند نفی مهارت یک پزشک یا ضعیف بودن قدرت علمی یک مجتهد که در این حالتها غیبت جایز است
3- استفتاء
از موارد جواز غیبت استفتاء(پرسش) از حکم شرعى است، به این معنى که انسان گاهى در مقام س?ال از حکم شرعى ناگزیر مىشود مورد مسأله را بیان کند و در این جا ممکن است نام فرد یا افرادى برده شود که در این جریان دست داشتهاند و از ذکر نام خود ناراضى باشند. در این گونه موارد اگر مسأله مهم و حیاتى باشد اشکالى ندارد.
البته در این گونه موارد باید تا حد امکان به کنایه و اشاره بسنده کرد تا پاى شخص معیّنى به میان نیاید و در بازگو کردن جریان نیز به حداقل لازم اکتفا شود، مثلا بگوید نظر شما در باره کسى که پدر یا برادر او بر وى ستم کرده است چیست؟ اما اگر راهى جز اظهار نباشد این گونه غیبتها گناهى ندارد. نقطههاى آغاز در اخلاق عملى ، ص204
4- غیبت جهت هشدار
هشدار دادن و آگاه ساختن از خطرى که مسلمانى را تهدید مىکند یکى دیگر از اسباب تجویز غیبت است، یعنى اگر انسان ببیند یکى از دوستانش با گروهى در ارتباط است که به مصلحت او نیست باید وى را آگاه سازد. به طور مثال، با کسانى معاشرت مىکند که اگر او را متوجه نکنند به تدریج در اثر رفت و آمد با آنان تحت تأثیر رفتار بد آنها قرار مىگیرد. در این صورت لازم است او را از عیوبشان آگاه سازد تا از روى بصیرت و آگاهى با آنها برخورد کند. رسول گرامى اسلام (صلّىاللّهعلیه وآله) فرمود:
آیا از گفتن آنچه در باره فاجر و گناهکار مىدانید خوددارى مىکنید تا مردم او را نشناسند؟ عیوب وى را براى مردم بازگو کنید تا از او کنارهگیرى کنند و برحذر باشند. همان، ص205
همچنین اگر انسان در غیاب کسی در نفی کمال او سخنی بر زبان آورد، ولی قصد تنقیص او را نداشته باشد، این عمل او غیبت شمرده نمیشود؛ همانند نفی مهارت یک پزشک یا ضعیف بودن قدرت علمی یک مجتهد که در این حالتها غیبت جایز است.
5- لقب مشهور
اگر کسى به نام و یا لقبى مشهور باشد که هر چند آن لقب در اصل بیان کننده عیب و نقص اوست ولى با مرور زمان قبح و زشتى آن از بین رفته است به گونهاى که اگر کسى او را با آن نام یا لقب صدا بزند ناراحت نمىشود، ذکر او با آن نام و لقب مانعى ندارد، مثل اینکه در باره کسى که کور است بگویند فلان نابینا آمد و یا آن نابینا چنین مطالبى را اظهار کرد و یا در باره کسى که لنگ است بگویند فلان کس که لنگ است چنین مطلبى را گفت و... در این گونه موارد اگر کسى آنان را با این صفت نام ببرد غیبت نیست، زیرا از شنیدن آن ناراحت نمىشوند و کسى هم که آنها را صدا مىزند در مقام عیب جویى نیست، چنانکه در میان راویان حدیث کسانى بودهاند که نقص عضو داشتهاند و در احادیث نیز با همان نقص عضو از آنها یاد شده است، مانند «ماعور»(یکچشم) و«اعمش» (کسى که دیدگانش تار است(
اما هرگاه شخص راضی نباشد یا شناسانیدن او با عبارتى دیگر ممکن باشد، جایز نیست . همان،ص207
6- غیبت در مقام مشورت
مورد دیگرى که غیبت کردن جایز است مقام مشورت است که اگر کسى در امور مهم شخصى یا اجتماعى از قبیل ازدواج و معامله و عزل و نصب کارمندان و مسئولان با انسان مشورت کند در صورتى که احتیاج به ذکر نقاط ضعف و عیوب وى باشد اظهار عیب اشکالى ندارد بلکه گاهى لازم نیز هست.
امیر مومنان علی (علیه السّلام) فرمود:
المستشار موتمن؛ کسى که مورد مشورت قرار مىگیرد باید امین باشد و در مشورت خیانت نکند.
بنابراین، لازم است انسان آنچه مىداند به کسى که با او مشورت مىکند بگوید تا از روى آگاهى و بصیرت کار خود را انجام دهد و اگر حقیقت را نگوید خیانت در مشورت کرده است.
7- غیبت بدعتگذار
اگر کسى مىبیند شخصى گمراه است و مردم را هم گمراه مىکند و مىخواهد بدعتى در دین خدا ایجاد کند، مىتواند از او بدگویى کند تا مردم فریبش را نخورند و در دامش نیفتند.
در اینجا گذشته از اینکه غیبت او گناه ندارد خداى متعال در نامه عمل وى ثواب نیز مىنویسد، چنان که امام صادق(علیه السّلام) فرمود:
رسولخدا(صلّىاللّهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «هرگاه پس از من اهل ریب[کسانى که در دین القاى شبهه مىکنند] و بدعت را دیدید، بیزارى خود را از آنان آشکار نمایید و به آنها سخت دشنام دهید و دربارهشان بدگویى کنید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها دورى نمایند و بدعتهاى آنان را یاد نگیرند، خداوند در برابر این کار براى شما ثواب مىنویسد و درجاتتان را در آخرت بالا مىبرد» مستدرک سفینه البحار،ج1،ص303
8- غیبت متجاهر به فسق
غیبت افرادی که آشکارا فسق و گناه میکنند نیز از موارد حرمت غیبت استثنا شده است.
از امام باقر(علیه السّلام)روایت شده است که فرمود:
سه نفرند که احترام ندارند:
1. کسى که داراى هوسهاى بدعت آمیز است، 2. زمامدار ستمگر، 3. کسى که آشکارا معصیت مىکند. وسائل الشیعه، ج 12، ص 289، ح 16327
امیرم?منان علی (علیه السّلام) فرمود: «المستشار موتمن»؛ کسى که مورد مشورت قرار مىگیرد باید امین باشد و در مشورت خیانت نکند
9- غیبت شخص یا گروه نامشخص
غیبت در صورتی که از فرد نامشخصی باشد و نام و نشانی از او برده نشود، اشکالی ندارد. مثل این که بگوید: امروز گرفتار نادانى شدم یا فاسقى چنینگفت و چنین کرد و امثال اینها، به شرطى که آن شخص بر شنونده معلوم نباشد.
و هرگاه از یک نفر که مردّد بین چند نفر مشخص است غیبت کند حرام است. مثل این که بگوید: یکی از پسران فلانی این عیب را دارد.
مثل این که بگوید: یک نفر اصفهانی یا شیرازی چنین و چنان بود و نیز جایز است اگر بگویدک بعضی از اصفهانیها یا شیرازیها فلان عیب را دارند. ولی اگر بگوید: همه اصفهانیها فلان عیب را دارند، شکی در حرمت آن نیست بلکه ظاهر این است که در این صورت غیبت تمام اهل آن شهر را کرده است. گناهان کبیره شهید دستغیب ،ج2،ص280
10- کسى که خود را منسوب به دیگرى نماید و منسوب به او نباشد جایز است ردّ نسبت او را کردن؛ زیرا مصلحت حفظ انساب و خانوادهها مقدم بر مفسده هتک مُدّعی است.
11- اظهار عیب عالم یا حاکم شرعى که صلاحیت فتوى و حکم نداشته و متصدى آن شود، تا بدین صورت از افتاء و حکم دادن او جلوگیری شده[معراج السعاده، ص476]، مردم سراغ افراد شایسته و اهل این کار بروند، مثلا بیعدالتی یا اخذ رشوه قاضی یا مسئولی را بیان کند. مشروط بر این که قصد هدایت و راهنمایی مردم را داشته باشد نه این که از روی حسادت یا کینه باشد.
12- غیبت کفار و کسانى که مخالف مذهب شیعه اثنىعشریاند، که در این صورت نیز اقوى جواز غیبت آنهاست.