موضوع بحث ما این است که خوب عدّهای قرآن خواندند، روزه گرفتند، افطاری دادند، احیاء گرفتند، انفاق کردند، امّا مهمتر از عمل، حفظ عمل است. موضوع بحث این است. خیلیها جان میکنند، اما بدعاقبت میشوند .
در شهرما یک مثلی است میگویند: گاو نه من شیرده! پس سمنانیها هم میگویند. خیلی زحمت میکشد اما همه را آتش میزند. مهمتر از عمل حفظ عمل است. من پانزده آیه دیشب یادداشت کردم راجع به این قصه، که انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است.
فرشبافی مهم نیست، حفظ فرش مهم است. چون یک قالی را نه ماه، ده ماه، یک سال، کمتر و بیشتر میبافند. اما این قالی را باید دهها سال… زاییدن مهم نیست، نه ماهه آدم حامله میشود و میزاید. اما بچهداری تا آخر عمر …
ازدواج مهم نیست، همسرداری مهم است. یعنی همیشه حفظ چیز از خود چیز مهمتر است. حالا! موضوع بحث این است که کارهایمان را آتش نزنیم. موضوع: حفظ کار مهمتر از کار است. آقایان محصّل ایام امتحان، چند شبی زحمت میکشند و امتحان میدهند، حفظ میکنند و نمره و پایاننامه و نمیدانم… اما حالا حرفهایی را که یاد گرفتند در ذهنشان هم میماند؟ حافظین قرآن در ذهنشان هم میماند، یا میپرد؟ حفظش مهم است.
حالا این پانزده آیهای را که نوشتم! یکی از آنها این است که:
1-گروهی آمدند نزد یکی از پیغمبرها گفتند ما میخواهیم بجنگیم، یک فرمانده نظامی تعیین کن! پیغمبر گفت: شما شعار میدهید، اما عمل نمیکنید. قرآن میگوید مرتب گفتند: جنگ، جنگ، تا پیروزی! «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا» (بقره/246) همینکه فرمان جنگ آمد، در رفتند. «وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ» خدا ظالمان را میشناسد. یعنی اگر یک کسی حرفی بزند و عمل نکند، لقبش لقب ظالم است. «وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ» شما شعار دادید و عمل نکردید، به خانمش قول میدهد و عمل نمیکند، در تجارت قول میدهد، فلان روز پول در بانک است، برو و بگیر، چکش برمیگردد. حالا!
2- آوردن عمل صالح به صحنه قیامت:
قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةفَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِه» (انعام/160) کسی اگر حسنهاش را تا قیامت بیاورد، ده برابر پاداش دارد «فَلَه … کذا» نمیگوید: «مَن عَمَلَ» کسی که یک کار خوبی را انجام بدهد، یا «مَن اتی» میگوید: «مَنْ جاءَ» «جاءَ» یعنی آوردن! یعنی خیلیها کار خوب میکنند، اما این کار خوبشان را تا قیامت نمیتوانند ببرند. خوب قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ…» کسی اگر حسنهاش را بیاورد، یعنی خیلیها کار میکنند… بگذارید من یک خورده روشنتر بگویم. کارهای ما یا اولش خراب است، یا وسطش خراب میشود، سومیاش را هم شما بگویید: یا آخرش! اولش خراب است، برای خدا نیست. وسطش خراب است، یک کاری را برای خدا شروع میکند، وسط کار غرور میگیردش، مرتب منم منم میکند. یا اولش خداست، وسطش هم خداست، آخرش یک گناهی میکند، که آن کار را حبط میکند… مثل تریاکیها، میگویند اگر آب لیمو بخورند، نعشگیشان میپرد، شنیدم و نمیدانم، من سیگاری هم نیستم. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ…» بنابراین، کارهای ما گیر است. من یک مشت از این کارهای غلط را برای شما بگویم.
3- انجام دستورات دینی براساس قرآن و روایات :
ختمهای بیمدرک! مثلاً ختم فلان سوره را میگیرند. بیاییم و جمع شویم، ختم مثلاً فلان سوره را بگیریم. مدرکش کجاست؟ یک حاج خانم یک علمشنگه راه میاندازد، زنها را هم دنبال خودش میکشد، میگوییم حاج خانم دلیل تو چیست؟ نذرهای غلط! فکر میکند نذر کرده است. نذرش غلط است. نشستن پای سخنرانی افراد بیسواد یا بیتقوا! به خیال خودش میرود جلسه ولی کسی که صحبت میکند، چقدر سواد دارد، پای حرف چه کسی مینشینیم؟
امام کاظم(ع) فرمود، گوش به حرف هر کسی بدهید، بردهی او هستید. اگر حق گفت، بردهی حق هستید، باطل گفت، بردهی باطل هستید. بیتوجهی به اهم و مهم! فامیل خودش فقیر است، پول را جای دیگر خرج میکند.
طبق دستور عمل نکردن! به او میگویند برو کلاه بیاور، میرود سر میاورد! طبق دستور نیست. عبادتهایی که آدم به خودش تحمیل میکند!
حدیث داریم گاهی دل آمادگی دارد، گاهی دل آمادگی ندارد، وقتی دل آمادگی ندارد بیخود عبادتهای مستحبی را به خودت تحمیل نکن! حال نداری دعا بخوانی، نخوان!
عبادتهایی که همراه با زایل کردن حق دیگران است! شما میخواهی قرآن بخوانی، یا روضه بخوانی، چرا صدایت همسایهها را اذیت میکند؟ حق مردم است، من میخواهم بخوابم، تو چرا بالای سر من بلندگو میگذاری؟
همراه با غرور و عجب! عبادتهایی که همراه با بدعت و سلیقه است! یک خورده حق است و یک خورده هم سلیقه قاطیاش میکند. یعنی اصل قصه را مثلاً قرآن و حدیث گفته است، اما این هم یک چیزهایی از خودش قاطیاش میکند. عبادت بدون برائت! خدا را قبول دارد، از کفّار منزجر نیست.
قرآن در سورهی بقره در آیهی آیة الکرسی، اول میگوید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» یعنی باید نسبت به طاغوت کفربورزی بعد میگوید: «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» اول میگوید: «لَا اِلَهَ…» باقی خداها را بریز دور، بعد میگوید: «اَلّا الله» میگوید: خوب حالا ما با آمریکا رفیق باشیم، نماز هم میخوانیم. با همه رفیق است، نماز هم میخواند. این نماز خاصیتی ندارد. عبادت میکند اما از مخالفین و آدمهای فاسد دوری نمیکند. بافاسقان هم هست. هم با این است و هم با آن! به عبادت سرگرم است، اما از جامعه غافل است. در چه شرایطی هستیم، شرایط ما الان چه شرایطی است؟ کار به شرایط ندارد، کار خودش را میکند. از نسل خودش غافل است. هی میرود عمره، دخترش فاسد شده است، شوهرش نمیدهد. هی میرود عمره، پسرش زن میخواهد، زنش نمیدهد. بابا نمیخواهد عمره بروی! پسرت را داماد کن! هی میرود عمره! وقتی هم برمیگردد، فکر میکند که یک کار بسیار عبادی کرده است. شما به جای عمره بچهات را ازدواج بده. غفلت از نسل! عبادت با کسالت! عبادت با رودربایستی! میرود روضه میگوید: ده بار زنگم زده است که بیا روضه. حالا اگر نروم به او برخواهد خورد. میرود روضه ولی چون از بس که تلفنش کردهاند. برای خدا روضه نمیرود. زورکی میرود و در رودربایستی میرود. عبادت در فصل خاص! هر وقت گیر کرد میگوید: «یا الله» یک تسبیح دست میگیرد، دو متر و پشت در دانشگاه «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ…» همینکه کنکور قبول شد، روسریاش را هم برمیدارد. یعنی وقتی گیر کرد میگوید: «یا الله» اینها عبادتهایی است که قبول نیست. البته به ذهن من آمده است و شاید بیش از این باشد.
یک بار دیگر بگویم: ختم سورههایی که دلیل ندارد. نذرهای غلط، نشستن پای سخنرانی افراد بیسواد یا بیتقوا، عبادت ریایی، بیتوجه به اینکه مهمترین کار چیست، عبادت میکند طبق دستور نیست، مثل یک کسی که همینطور قرص میخورد، دکتر به او نگفته است که این قرص را بخور، عبادت تحمیلی، عبادت همراه با ضایع کردن حق دیگران، عبادت همراه با غرور، عبادت همراه با سلیقه، عبادت بدون برائت، عبادت با غافل شدن از جامعه، عبادت با غافل شدن از نسل و فقراء، عبادت با کسالت، عبادت با رودربایستی، عبادت در وقتی که گیر کرد. این عبادتها ارزشی ندارد. مهمتر از عمل این است که… برنج و روغنی که همه در دیگ میریزند، هنر این است که این را چگونه بپزی! من یک وقت خانواده نبود، خودم خواستم برنج بپزم، همینطور برنج و آب را ریختم در قابلمه و روی چراغ گذاشتم. بعد دیدم که زیرش که سوخت، وسطش هم نپخته، بالایش هم… گفتم ببین این را میگویند هنرمند که در یک قابلمه سه رقم غذا بپزد.
4- رعایت استانداردهای دینی در مراسم مذهبی
مهم این نیست که شما چطور عبادت میکنید، مهم این است که این عبادت شما استاندارد هست یا نه، الان رب گوجه استاندارد دارد، الان هر کشکی که بخواهی بخری، استاندارد دارد. عبادت ما هم باید استاندارد باشد. و لذا جوانها و آقایان و خواهر و برادر که پای تلویزیون هستید، عقایدتان را به یک اسلام شناس درجهی یک، عرضه کنید. حمد و سورهتان را نزد یک قاری بخوانید، ممکن است که یک عمری نماز بخوانید، بعد ای خاک بر سر، نمازمان غلط بوده است. یک آدم بسیار مهمی نماز میخواند، مهم بود، حالا من اسمش را نمیبرم، میگفت: «سبحان ربی الاَ اَعلی و بحمده» «اَ اَ» گفتم: خوب این درست نیست. درستش این است. «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» «الْأَعْلَى» نه «اَ الْأَعْلَى» یک خورده فکر کرد، گفت: کل نمازم غلط بوده است. چه اشکالی دارد، آقاجان بنشین من پنج دقیقه نمازم را برای تو میخوانم؟
دین را به آگاهان عرضه کن
حضرت عبدالعظیم، به امام هادی گفت: عقایدم را به شما میگویم، ببینید درست است یا نه؟ استدلالم را به شما میگویم، من با این دلیل این کار را کردم. درست است یا نه، حالا! نمیشود موجی عمل کرد. دوستش دارم، آزاد باید گردد، بدم میآید، اعدام باید گردد. بگو: بیا! من یک آدم تحصیل کردهام، عاقل هم هستم، نه آزاد گردد، نه اعدام گردد، سؤال گردد، جوابش گوش گردد، تا بعد ببینم چیچی گردد. تبرئه گردد، آزاد گردد، اعدام گردد، هر چه میخواهد بگردد، بعد بگردد. ولی اول سؤال گردد، جوابش گوش گردد، تا بعد ببینیم چیچی گردد. حالا! عزاداریهای ما هم استاندارد نیست، بیوقت عزاداری میکنیم. دوم اینکه گاهی دروغ در عزاداری است، یک وقت یکی میگفت که در قرآن آیهای جز آیهی علی ابن ابیطالب نیست. گفتم بابا نیست اینطور، آیهی تیمم هست، آیهی وضو هست، آیهی روزه هست، امیرالمؤمنین(ع)، آیاتی زیادی در قرآن در شأنش هست، اما اینکه شما میگویی در قرآن هیج آیهای نیست جز آیهی ولایت، خوب این دروغ است. دروغ گناه کبیره است. ما در عزاداریهایمان گناه کبیره میکنیم. یک بندهی خدا روضه میخواند، میگفت: سیصد نفر ریختند دور زهرا(س) بزنند. گفتم آقا دروغ است این! به زهرا(س) جسارت شد، سیلی زدند، در را سوزاندند، چه و چه… همه درست، اما سیصد نفر کجا ایستادند؟ آخر یک نفر که اینجا ایستاده است، مثلاً پنج نفر دورش هستند، ردیف دوم هم پنج نفر، ده نفر، ردیف… مثلاً پنج ردیف که بیشتر دست آدم نمیرسد که، آخر سیصد نفر مگر سنگپرانی… بله اگر تیراندازی باشد، میشود. سنگپرانی باشد، میشود. اما زدن، بیش از ده و بیست نفر جا نیست. همینطور میگوید. عزاداری همراه با دروغ، همراه با مبالغه، همراه با خرافات، همراه با رقابت، هیأت ما یک سرش کجاست و یک سرش کجاست! این فکر میکند امام حسین روز قیامت طناب میگذارد، هر هیأتی درازتر باشد، ثوابش بیشتر است. متری که نیست. سرش کجاست و یک سرش کجاست! همراه با سدّ معبر! عزاداری همراه با پرخرجی! عزاداری همراه با… اصل را به شور میدهیم. شور! شور! شور خوب است، ولی شور و شعور با هم باشد. با عدم بهداشت! کارهایی… با کم محتوایی! مخلوط کردن و هموزن کردن عزاداری با آهنگهای بد! خروج از اعتدال! عزاداری چنین باید باشد، همراه با نماز جماعت. شروع با قرآن. اصل داشتن، محتوا داشتن، اشعار خوب خواندن، از اسلامشناس دعوت کردن، فقه گفتن، کوتاه گفتن، مفید گفتن، باید این رقمی باشد. حالا! مهمتر از عمل، حفظ عمل است.
5- پایداری در انجام وظایف دینی
سوم: «اسْتَقِم» استقامت کن، این کار خوبی است. اما هر استقامی خوب نیست. بعضی از استقامتها لجبازی است. یکدندگی است. میگوید: «کَما أُمِرْت» (شوری/15) استقامتت طبق مأموریت باشد. نه اینکه همینطوری که دلت میخواهد مقاومت کنی. درباره نماز هم داریم «عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ» (مؤمنون/9) هم داریم «عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ» (معارج/34) دو مورد «یُحافِظُونَ» هست. راجع به شهوت هم میفرماید: «حافِظُونَ» این خیلی برای من مهم بود، نکتهاش مهم بود. راجع به شهوت میگوید: «هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» (مؤمنون/5) «صلاة» را میگوید: «یُحافِظُونَ»! «حافِظُونَ»، «یُحافِظُونَ»! یعنی هم شهوت را باید حفظ کرد و هم نماز را باید حفظ کرد. شهوت را باید کنترل کرد، نماز را باید مواظبت کرد که از آن غفلت نشود. نماز خواندن مهم نیست، «یُحافِظُونَ» اش مهم است. نماز مهم نیست، «عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» (معارج/23) اش مهم است. میگوید: گاهی بخوانیم و گاهی نخوانیم. میرویم مشهد میخوانیم و میرویم عروسی نمیخوانیم. در خانه میخوانیم و در سفر نمیخوانیم.
خیلیها عبادت کردند و عبادتشان هوا رفت.
امیرالمؤمنین میفرماید: ابلیس شش هزار سال عبادت کرد. ما در انقلاب خودمان آدمهایی داشتیم که خیلی زندان رفتهاند، شکنجه شدهاند، مدتها جبهه بودهاند، نمیدانم سابقهی خوبی دارند، اما در آخر خراب میکنند. امیرالمؤمنین میفرماید: ابلیس شش هزار سال عبادت کرد، تازه میگوید، سالهایش را هم نمیدانیم که سالهای ما بوده است، یا سالهای قیامتی بوده است. شش هزار سال عبادت، یک لجبازی کرد، یک دهنکجی کرد، از بین رفت. ابلیس! بلعم باعورا! دعایش مستجاب میشد، اما خراب شد. مارقین، اینها از آن حزباللهیهای درجهی یک بودند. اما کج فهم بودند. امام حسین(ع) را به قصد قربت کشتند. امیرالمؤمنین(ع) را به قصد قربت کشتند. به همین خاطر حضرت یعقوب به بچههایش گفت: سعی کنید خوش عاقبت باشید. «فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (بقره/132) سعی کنید مسلمان بمیرید. مسلمان بودن مهم نیست، مسلمان ماندن مهم است.
6- حکومت و مسئولیت، لغزشگاه مؤمنان
حضرت یوسف سه جا سه دعا کرد، در چاه افتاد یک دعا کرد. در زندان هم یک دعا کرد، حکومت را هم به دست گرفت یک دعا کرد. وقتی حکومت را به دست گرفت گفت: «تَوَفَّنی مُسْلِماً» (یوسف/101) خدایا عاقبت من را به خیر کن. یعنی حکومتداری آدم را بیدین میکند. مگر اینکه خدا کمک کند. صرف اینکه مردم به من رأی دادند، یا نمیدانم فرض کنید که من سابقهام چنین است، ابدا! بنده پنجاه سال است که آخوند هستم، الان زنگ بزنند بگویند آقا! تلویزیونت را قطع کردیم، بعد معلوم میشود که من دین دارم یا ندارم. در سرازیری معلوم نیست که آدم دین دارد، یا نه؟ چون در هر سرازیری هر بشکهای بیامو است. هر بشکهای پژو و پراید و نمیدانم اینها است. از این ماشینهایی که هست. چون ما در تلویزیون، گیرمان این است که اگر یک بار گفتیم بیامو! میگویند: لابد رئیس بیامو، یک ماشین به قرائتی داده است و گفته است که کلمهی بیامو را در تلویزیون بگو، و لذا تا گفتیم بیامو، باید بگوییم: پراید، پیکان، همه را با هم قاطی کنیم که فکر نکنند ما با یک ماشینی، ما حتی در تلویزیون جعبه دستمال کاغذی را برمیداریم، یواشکی این پشت میگذاریم، برای اینکه اگر جعبهاش اینجا باشد، میگویند قرائتی از این کارخانه تبلیغ کرد. ما جرأت اینکه دستمال کاغذی روی میزمان باشد، نداریم. ماه رمضان که آب نمیخوریم. غیر ماه رمضان هم ما لیوان آب را قایم میکنیم، یک جایی پشت این گلها، برای اینکه یک وقت ماه رمضان نشان میدهد، میگویند: قرائتی آب خورد. لباسمان نمیتوانیم لباس سفید باشد، چون لباس سفید است، یک مرتبه محرّم نشان میدهند، میگویند: همهی مردم سیاهپوش هستند و این شیخ لباس سفید پوشیده است. لباس سیاه نباید بپوشیم. برای اینکه لباس سیاه بپوشیم، یک بار عید نوروز نشان میدهند، میگویند همه شاد هستند، این شیخ دارد عزاداری میکند. باید یک لباسی بپوشیم که به همهی فصلها بخورد. حدود هزار کلمه است که ما نباید در تلویزیون بگوییم. آن وقت شما حساب کن به یک راننده میگویند رانندگی کن، در 832خیابان حق نداری بروی، خوب پس باید کجا بروم؟ هر جا بروم میبینم که به یکی از این خیابانها خواهد خورد. باید خدا ما را حفظ کند، والا عقل ما کوتاه است برای اینکه حفظ کند. حکومت! حدیث داریم اگر با یک کسی رفیق هستی، رفیقت پست گرفت، یک بار دیگر میگویم: حدیث داریم اگر با یک کسی رفیق هستی، رفیقت رئیس شد، رأی آورد، وکیل، وزیر، شورای شهر، نمیدانم، رئیس جمهور، حدیث داریم اگر با کسی رفیق هستی، رفیقت پست گرفت، اگر یک دهم علاقهی قبلش را نگه داشت، باز هم آدم خوبی است. «فَلَیْسَ لَکَ بِصَدِیقِ سَوْء» (وسائلالشیعة/ج12/ص124) آدم بدی نیست. یعنی پست ممکن است آدم را عوض کند. ده درصدش هم که ماند، باز هم رحمت به گور پدرش! یعنی تا نود درصدش طوری نیست.
7- خطر حبط عمل صالح
در قرآن آیاتی داریم که میگوید مهمتر از عمل حفظ عمل است. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/137) مؤمن بود، کافر شد. «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ» (بقره/64) در راه بود، چپه شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) خداپرست بود رفت سراغ گوسالهی سامری! اینها آیات بدعاقبتی است. «ثُمَّ کَفَرُوا»، «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ»، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ»
در تفسیر «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) به امیرالمؤمنین میگویند: تو که راهت مستقیم است. تو که راهت مستقیم است یا علی، تو دیگر چرا میگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»؟ فرمود: «أَدِمْ لَنَا تَوْفِیقَکَ الَّذِی بِهِ أَطَعْنَاکَ فِی مَاضِی أَیَّامِنَا حَتَّى نُطِیعَکَ کَذَلِکَ فِی مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا» (بحارالأنوار/ج24/ص9) من تا الان راهم مستقیم است، از فردا خبر ندارم. قبلاً شنیده بودم، دیشب هم از کامپیوتر رفقا دیدند، که سه بار حضرت علی از پیغمبر پرسید: «أَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی» (بحارالأنوار/ج34/ص338) دینم سالم خواهد بود، یا بیدین خواهم مرد؟ یعنی چه؟ یعنی حضرت علی هم از بدعاقبت شدنش، میترسد. نه فقط برای دین! همسرداری هم همینطور است. عروس و داماد میگویند و قربان هم اول زندگی میروند، بعد عروس به داماد میگوید: تو که میگفتی میخواهم بخورمت! داماد میگوید: کاش خورده بودمت، تمام شده بودی. اول عروسی یک چیزی میگویند، بعد از مدتی چیز دیگر میگویند. ما رفتیم یک جایی برایمان گوسفند کشتند، بعد از ما تقاضایی کردند، ما گوش ندادیم، گفتم: من این پارتیبازی را انجام نمیدهم، وقتی برگشتیم تهران، زنگ زدند و گفتند: پول گوسفند را بده! خیلی خوب! میدهیم. یعنی به احترام ما در روستا گوسفند کشتند، وقتی دیدند ما گوش به حرفشان ندادیم، زنگ زدند که پول گوسفند را بده، ما هم پولش را دادیم. به هیچ چیز نمیشود اعتماد کرد، جز خدا! «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ» (فرقان/58) باقیها «یَمُوتُ» و لذا قرآن گفته است که میخواهی تکیه کنی، تکیه کن به کسی که همیشه هست. رفیقهای دیگر یک ساعت مصرف، دو ساعت مصرف، در یک پارک رفیق میشود، بعد از پارک، این را میبیند سلام میکند، یک کسی از تو بهتر را میبیند، تو را ول میکند. دخترها خیلی گول این بچهها را میخورند، حساب نمیکند که این پسره امروز کلاه سرت میگذارد، فردا از تو خوشگلتر میبیند، ولت میکند. گول نخورید. پسرها هم همینطور هستند. پسر و دختر هر دو گول میخورند. ریشسفیدهایش هم گول میخورند. جوانها که هیچی ریشسفیدهایش هم گول میخورند. قرآن بخوانم، «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا» (آلعمران/8) آیهی قرآن است، خدایا دل مرا «بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» خدایا بعد از اینکه مرا هدایت کردی، چپه نکن! آیهی قرآن است. قرآن آیاتی دارد میگوید: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» خیلی زحمت کشید، خیلی توپ را بادش کرد، بعد یک سوزن زد، بادش رفت، یک ربع توپ را بادش کرد، یک آن یک سوزن زد. «حَبِطَتْ»! و لذا امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق، میفرماید: «الهی عَبِّدْنِی» الهی توفیقم بده عبادت کنم، «وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ» مواظب باش، عبادتم را خراب نکنم، «وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ» (بقره/217) تنها یک نفر در تاریخ بود که در کعبه متولد شد، وقتی هم ضربت خورد، فرمود: «فُزتُ» یعنی در کل 63سال یک آن منحرف نشدم.