بسم الله الرحمن الرحیم
هوا بس نا جوان مردانه سرد است، و گرگان زوزه کشان در پی برها، هوا بس ناجوانه مرد سرد است و صدای جیغ بنفش همه جا را گرفته است، هوا بس نا جوانه مردانه سرد است و دلواپسان در انتظار بیداری بی خیالان و گاهی بی غیرتان، هوا بس نا جوانه مرد سرد است و سرو پایدار در انتظار دیدار یار با سایه مهربان ،هوا بس نا جوان مردانه سرد است ، و تو ای پیرترین جوان تاریخ در کجایی، میدانم که دلهای عاشقان، عاشق و مهربان نیست، می دانم که دیگر کسی به یاد بیوگان تصادفات و طلاق ها نیست، می دانم که همه غرق در پرداخت قسط ها با سود هایی بسی بیشتراز ربا خوارن بی غیرت هستند، می دانم جوان ها کار خودشان را در پارتی ها و خلواتگاهایی که فکر می کنند از چشمان شما پنهان است مرتکب می شوند، پس تو کجایی
پدر پیری توان سیر کردن فرزندان را ندارد، لذا به خاطر فقر طعم صله رحم را فراموش کرده، زنان احساس آزادی و عطش به دنیایشان زبان زد خاص و عام شده حتی رو سری هم به سرشان سنگینی می کند، دختران مسلمان به تاراج می برند به اسم جهاد نکاحی و هزار بد بختی دیگر و اما تو کجایی
اگر از حال من می پرسی مثل سر زلف عنبر افشان عاشق کشت سیاهم، مثل روشنایی پیشانیت در انتظار یارم چشم به راهم و بیا ، دیگر پایم روی زمین نیست، ارنی بگوید ان کس که تو را ندیده باشد تو که با منی همیشه چه ترا چه لن ترانی. موجیم که آسایش ما در عدم ماست...
و این راه ادامه دارد