دکتر قنبری
علت پیدایش فتنه در سال شصت و یک هجری چه بود؟
سال شصت و یک هجری محصول یک جریان فتنه به ظهور رسید است؛ یعنی اینطور نبود که مثلا در ماه رجب سال شصت به صورت دفعی و خود به خودی حضرت سیدالشهداء علیه السلام تصمیم به قیام بر علیه حاکمیت بنی امیه بگیرد و بالاخره در ادامه مسیر به مکه و بعد در راه عراق به کربلا و حادثه عاشورا تحقق پیدا کرده باشد. البته خود دهمین روز محرم الحرام سال شصت و یک علامت سوال خوبی است. چطور شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ آنچه که تاریخ به ما می گوید این است که در سال شصت و یک دو گروه هر دو به نام اسلام، در سرزمین کربلا در مقابل هم صف آرایی کردند بر اساس گزارش ظاهری اکثریت قاطعی که در آن جا بودند به لحاظ کمی در جنگ غلبه پیدا کردند و آن تعدادی هم که قلیل بودند در کربلا کشته شدند و جنگ مغلوبه و تمام شد. آن جمعیتی که به قتل رسیدند اموالشان غارت و بازماندگانشان به اسارت برده شدند آنها انسان های با شناسنامه مشخص اند. از طفل یک ساعته تازه بدنیا آمده به روایت یعقوبی در جلد دو کتاب خودش تا بزرگ و محور این طایفه که وجود مبارک حسین بن علی علیه السلام است و ایشان بدون تردید فرزند صدیقه طاهره کبری سلام الله علیها و نوه پیغمبر آخر الزمان صلی الله و علیه و آله بود. فرزندان او را کشتند به خیمه های او حمله کردند حرمت خیمه ها را شکستند. مخدّرات او و زنان همراه او که نوامیس پیغمبر بودند به اسارت برده شدند.
سوالی که می تواند برای انسان تدبر و تفکر ایجاد کند این است پیغمبر اکرم در سال یازده هجری از دنیا رفت؛ واقعه عاشورا چهل و نه سال بعد به وقوع پیوست اگر عمر پیغمبر اکرم ادامه پیدا می کرد تا سال شصت و یک آیا در دوران حاکمیت و مدیریت پیغمبر اکرم، حسین بن علی علیه السلام مقتول الدم بود یا نبود؟ این سوال را باید جواب بدهیم. شاید بعضی ها بگویند نه این اتفاق ها بوجود نمی آمد یک سوال دیگر بوجود می آید آیا حسین بن علی علیه السلام رفتار، منش تربیتش متاثر از پیغمبر آخر الزمان بود یا نه؟
در اسناد تاریخی در بین فرق عامه و امامیه یعنی هر که در دایره اسلام قرار دارد. نسبت به شخصیت حسین بن علی تردیدی وجود ندارد یعنی اگر قرار باشد در رابطه با او تردید و شک و شبهه ای تراشید و درست کرد آن موقع امت با وحی به مشکل می خورد خوب بالاخره در اساسی ترین کتابها، ماخذ اسلامی از اخص مصادیق آیه تطهیر حسین بن علی هست. إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا.[1] ما اگر عیبی را متوجه او کنیم خداوند متعال او را از عیب تطهیر کرده است. قرآن فرموده است قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى.[2] اگر بخواهیم عیبی وارد کنیم باید آیات کریمه قرآن و آیه مودت را از قرآن حذف کنیم.
به هر حال خون حسین بن علی به زمین ریخته شد چرا؟ باید یک پاسخ به این داد. این محصول یک انحراف بود. در حق بودن حسین بن علی تردیدی نیست. خردمندان و صاحبان فکر در مورد حسین بن علی موضع روشن دارند. خود حسین بن علی چارچوب و محور نهضتش را معرفی کرده است إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ بَطِراً وَ لَا أَشِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً .
من خروج نکردم برای خودنمایی برای ماجراجویی برای فساد و برای ظلم. یعنی همه آنهایی که دنبال این هستند که با ما بیایند و با من همراهی بکنند اگر از این ویژگی ها برخوردار هستند خود را معطل نکنند. وقتی که این را می گوید یک پیغامی به همه دارد یعنی همه آن هایی که دنبال این هستند که با ما بیایند و با من همراهی کنند اگر از این ویژگی برخوردار نیستند خود را معطل نکنند.
وقتی او بیاید مردم اقرار می کنند و وقتی مردم اقرار کردند او حاکم می شود، حاکم که شد استاندار تعیین می کند فرماندار تعیین می کند، مقام دارد، پول در دستش می آید خزانه می آید. عده ای به هر حال به هوای دنیا دنبال اینها می روند. امام فرمود: خودنمایی ماجراجویی فساد و ظلم که از اساسی ترین اسباب های فتنه هستند و باعث شده جریان زندگی توحیدی و دینی این قدر تهی بشود این ها حق همراهی کردن با او را ندارند پس برای چی راه افتاده؟ یعنی از اول عده ای به کاروانش ممنوع الورودند گفت : إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی.[3] من خارج شدم برای طلب کردن اصلاح. اصلاح نقطه مقابل افساد هست. وقتی می فرماید می روم برای اصلاح یعنی فضا پر از فساد است. کدام فضا؟ چه کسانی؟ فِی أُمَّةِ جَدِّی. ببینید صراحت و صداقت و شفافیت در بیان امام علیه السلام موج می زند. فردی که دارد می رود که قیام کند نیاز به عِده و عُده دارد. در جنگ نفرات تعیین کننده است. اما او نمی گوید من می روم که اصلاح بکنم امری از امر جدم را.
ایشان صراحتا و در نهایت شفافیت می گوید مردم گرفتار فسادند. در بین این مردم نماز شب خوانها و حج بروهایی هستند. در ایام حج که می شود مشاهد کنید در سرزمین وحی جای سوزن انداختن نیست همه اینها هست اما همه بساط است. یعنی یک چیزی در این حلقه کم هست که وقتی که او نیست بقیه اش هم نیست.
مردم هستند تسبیح هم می گویند ذکر هم می گویند حج هم می روند زکات هم می دهند روزه هم می گیرند اما مفسد هم هستند. این جنس مسائل از محصولات فتنه هست. چرا؟ چون مردم در تشخیص حق و باطل دچار اعوجاج می شوند.
از ویژگی های فتنه همین است که مردم نمی دانند چه کار باید بکنند در تشخیص و تمییز دچار اشتباه می شوند. از این رو امیرالمومنین می فرماید: إِنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلا.[4] این که در دست مردم است حق و باطل است.
ذهبی در جلد سوم میزان الاعتدال در مورد عمر بن سعد اخبار شگفت انگیزی می گوید البته بعضی ها نسبت می دهند به شمر. می گوید ایشان بعد از اینکه از کربلا برگشت معتکف مسجد شد بعد رفت مکه به دیوار کعبه آویزان شد. با خدا مناجات کرد.اللهم انک شریف و تحب الشرف و انک تعلم انی شریف اغفرلی.
سر از بدن حجت خدا تحت فرماندهی او جدا شد، نوامیس پیغمبر به اسارت بردند روح قرآن را قطعه قطعه کردند و پامال سم اسبان کردند در کنار بیت العتیق الهی، خودش را طلبکار خدا می داند.
پس این نیست که آنهایی که در کربلا در نقطه مقابل بودن آدم های لا یعقل بودن. عده ای به قصد قربت آمدند در کربلا ، در آب فرات غسل می کردند که وقتی شمشیر بر بدن حسین بن علی می زنند ثوابش زیاد باشد.
امام علیه السلام در آغاز نهضت خود تکلیفش را روشن می کند؛ یعنی مردم مفسد شدند، نه اینکه بی قرآن شدند. قرآن دارند حافظ قرآنند، شیوخ قرآنند. الان به عدد آدمهای روی کره زمین قرآن چاپ می شود، اما زندگی قرآنی نیست. اینها محصول یک خلاء تربیتی است. آمدند بخشی از حق را گرفتند و آرام آرام باطل را به آن تزریق کردند مردم دیدند این پوست دارد متورم می شود چاق می شود اما زیر پوست را ندیدند چه زمانی متوجه شدند زمانی که پوست ترکید امکان استشمام این رایحه از دور دیگر وجود نداشت دیگر قتل حسین بن علی در چنین شرایطی مجاز می شد.
حکم فتنه از قاتل شدیدتر است. قرآن می گوید : وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَة.[5] شما تا نکشی تا بین سر و بدنش جدایی نیندازی دست از فتنه بر نمی دارند چونالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل[6]شما طرف را می کشی جسمش را کشتی روحش را ازش گرفتی اما آنکه فتنه می کند هویت و حیثیتش را می گیرد محتوایش را تهی می کند. اگر نفس بکشد آب و غذا بخورد حیات انسانی ندارد. اگر می مرد راحت تر بود هم خودش و هم دیگران. اینجا امام علیه الصلوه و السلام دارد پرده برداری می کند. آشکارا هدایت می کند.
نکته ای که وجود دارد گاهی بی دقت هستیم. این که انسان هر رجوعی به قبل بکند ارتجاعی است؛ این طور نیست. حق رنگ نمی پذیرد، حق کهنگی ندارد. وقتی امام می فرماید امر مردم را می خواهم اصلاح کنم یعنی به میزان های پیغمبر برگردند. چرا؟ چون آنها به لحاظ تقویمی در گذشته هستند اما به لحاظ افق در اعلی درجه افق انسانیند. قرار است بشر هر چه جلو می رود کمال پیدا کند به همین علت است که جامعه اسلامی برای این که سعادت را بفهمد و بتواند از دامن بلاها خودش را نجات بدهد باید به دو چیز یرسد: 1ـ حق را بشناسد و معرفت پیدا کند. 2ـ باطل را بشناسد و معرفت پیدا کند؛ تا در گرداب فتنه هایی که کفر در قالب نفاق و در قالب پر کردن پوست دین از بی دینی گرفتار عذاب نشود.
ما باید در حوادث مهمی که در تاریخ اتفاق افتاده که نمونه اخصش حادثه کربلاست، درس زندگی برای امروز بگیریم. یعنی حق را بشناسیم با حوصله با دقت با فراست مواتع حق را تشخیص بدهیم راه حق را بشناسیم. دشمن شناس باشیم. ما اگر دشمن شناس باشیم می توانیم تبسم های دشمنان را تشخیص بدهیم. همان تبسم های که از سر دشمنی و کینه توزی می تواند مسیر زندگی ما را روشن کند. اما اگر قول دشمن را از قول غیر تشخیص ندهیم به دام آن می افتیم یا اگر اعتماد کردیم آرام آرام از صراط مستقیمی که در پیش روی ما ست فاصله می گیریم. حق را محکم بگیریم. زندگی را از اول به سادگی روی آن مدیریت کنیم اگر شکاف پیدا کرد و انحراف پیدا کرد اصلا معلوم نیست بشود این فضا و حفره بزرگ را که بوجود آورده جمعش کرد.تاریخ هم همین را می گوید اگر روز اول مردم هوشیاری به خرج می دادند از مسیر هدایت پیغمبر سیانت می کردند جامعه اسلامی دقت می کردند و سیانت از حق جای خودش را به تشخیص مصلحت هایی که بعدها تاریخ ثابت کرد این مصلحت اندیشی ها خوب نبود. و ما باید ا زآن درس بگیریم.
[1]. سوره مبارکه احزاب، آیه 33.
[2]. سوره مبارکه شوری، آیه 23.
[3]. بحار الأنوار( ط- بیروت)، مجلسى، ج 44، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، نوبت دوم، 1403 ق، ص 329.
[4]. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، ناشر: جامعه مدرسین، نوبت دوم، 1404 / 1363 ق، ص 193.
[5]. سوره مبارکه بقره، آیه 193.
[6]. سوره مبارکه بقره، آیه 191.