سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه

 

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ الْمَقَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ الْخِصَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ(زیارت امام حسین(ع) در شب عید فطر و قربان) أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ، وَ أَمِینُ اللَّهِ، الدَّاعِی‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(زیارت مطلقه‌ی امام حسین(ع))

کربلا توان این را دارد که در فضای حاکمیت فرهنگ ظلمانی اموی عده‌ای را از دل لشکر عمر سعد بیرون آورد تا معلوم شود ما نیز می‌توانیم از ظلمات فرهنگ مدرنیته به کمک کربلا آزاد شویم حتی اگر در مقابل ما جز شهادت راه دیگری نباشد.


کسانی که روزنه‌ای در اعماق ظلمت دیدند و شتابان به سوی آن گریختند و پیش‌مرگِ شهداء شدند، زیرا گریختگان از ظلمت بیشتر قدر نور را می‌دانند.


اینان تکلیف را برای دیگران و کار را برای خود روشن کردند. یعنی اگر در اوج ظلمات فقط رشته‌ی باریکی بین تو و حق در میان است، دست بینداز و سر این رشته را بگیر که سعادت تو تنها در چنگ‌زدن به این رشته است، آن‌ها همّت نمودند و اگرچه دیر آمدند ولی چون همتی بلند داشتند از آنان که زودتر آمده بودند عقب نماندند و اگر آخر آمدند به تلافی آن، اول شهید شدند. کربلا یعنی:

در شکست پای، بخشد حق پَری                 هم ز قعر چاه بگشاید دری


آن‌هایی که چون نعمان بن عمرو راسبی‌ها آلوده‌اند باید راه خلاصی را از آن آلودگانی بیاموزند که چگونه با آمدن در لشکر امام حسین(ع)  خود را نجات دادند، این است آن رشته‌ای که راه را به سوی ناپاکان باز نگه داشته.

مسعودبن حجاج تمیمی و پسرش در اولین فرصت به امام پیوستند و در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی مسعود بن حجاج و ابنه عبدالرحمن» پیامشان به آن‌هایی که گرفتار عصر و زمانه‌ی نامساعداند و می‌گویند در تنگنای حاکمیت فرهنگ کفر امکان دین‌داری نیست و شهوت و حرص همه‌ی زندگی‌مان را گرفته است، این است که در هر وضع که باشید سخت‌تر از وضع ما نیست ولی چون به جستجوی راه بودیم و به وضع خود رضایت ندادیم خداوند برای ما راهی در لباس دشمن به سوی کوی شهیدان گشود. خداوند خدایی کرد و ما را از صف دشمن بیرون آورد.


ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان کوفه بود با عمر سعد از کوفه بیرون آمد ولی در کربلا به امام حسین(ع) پیوست. گویا لباس دشمن را عاریت کرده بود که به وسیله‌ی آن به دوست برسد. بعد از نماز ظهرِ عاشورا جلو دیدگان امام مبارزه کرد تا شهید شد. در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی ضرغامة بن مالک» سخن ضرغامه به ما آن است: «آن‌کس که نیفتد اندک است، و پدر ما ابوالبشر پس از سقوط برخاست تا به فرزندان خود بگوید: با سقوط و افتادن، از کار باز نایستید، تا نبض شما می‌زند، دوستی فضیلت‌ها را در دل نگه دارید و با افتان و خیزان به سوی فضائل انسانی برگردید. شیر آن نیست که حمله‌های سخت دارد، شیر آن است که پس از سقوط‌ها برخیزد، زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بودند: «ایُّهَا النّاس اِنَّهُ قَدْ قُذِفَ فِی قَلبی اَنَّ مَن کانَ عَلی حرامٍ فَرَغِبَ عَنهُ ابْتِغاءَ ما عِنداللّهِ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُه»(بحار، ج 20، ص 126) ای مردم در قلب من نهاده‌اند که هرکس بر اعمال حرامی بوده و به امید آنچه نزد خداوند است از آن حرام منصرف شود گناه او بخشیده می‌شود. و این راهی است که امام حسین(ع) در مقابل سپاهیان عمر سعد گشود.


جوین بن مالک تیمی چون آن خباثت را در جبهه‌ی امویان دید که همه‌ی راه‌های آزادگی را بر امام حسین(ع) بسته‌اند، شبانه با دوستان خود به طرف امام حسین(ع) آمد و در اولین حمله در صبح عاشورا شهید شد تا معلوم شود اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود. در زیارت ناحیه می‌گویی: «السلام علی جوین ابن مالک التمیمی»، زیرا در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست، در آخرین درجه‌ی سقوط می‌توانی خود را دریابی.


این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین(ع) مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی.


 قاسم بن حبیب ازدی با عمر سعد به کربلا آمد و در اولین فرصت(در ایام مهادنه) به سوی امام حسین(ع) رفت، و در روز عاشورا پیش روی امام حسین(ع) با لشکر کفر نبرد کرد و در حمله‌ی اولی شهید شد.

اینان ستارگانی‌اند که از پشت ابر سیاهِ نظامِ اموی در آمدند و همچون سپیده‌ای در شب تاریک درخشیدند تا نشان دهند در آن سپاه چنین انسان‌هایی نیز بودند که اگر در ابتدا با امام حسین(ع) نبودند ولی نمی‌توانستند هم‌نَفَس با یزیدیان باشند، حسین(ع) که جلو افتادند در اولین فرصت به او می‌پیوندند. یعنی هیچ وقت امید هدایت دیگران را از دست مده. پس «السلام علی قاسم بن حبیب الازدی» که راه‌گشای امروز ما نیز هست.


حارث بن امْرء القیس کندی: وقتی شرط‌های بین امام و عمر سعد از طرف ابن زیاد قبول نشد به جانب امام روانه گشت تا نگذارد دانه‌ی ایمانش در کشتزار امویان بپوسد و به ثمر ننشیند، با شهادت خود آن دانه را آبیاری کرد تا در ابدیت خود با محصولِ ملاقات با حق روبه‌رو شود. زیرا رسول خدا(ص) فرمودند: «إِنَّکُمْ قَدْ أَصْبَحْتُمْ بِمَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْحَقِّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ فِیهِ مِنْ‏ أَحَدٍ إِلَّا مَا ابْتَغَى‏ بِهِ وَجْهَه»‏(بحار الأنوار ج‏19، ص: 333) شما اى مسلمانان در منزلگاه حقّى فرود آمده‏اید که خداوند این حق را از احدى نمى‏پذیرد مگر اینکه هدفش فقط خدا باشد

.

عبداللّه بن بُشر خثعمی با لشکر عمر سعد به کربلا وارد شدد و در اولین فرصت به امام پیوست و در پیش روی امام با لشکر کفر نبرد کرد و در پیش از ظهر عاشورا شهید شد. در آن شرایط دلهره و تصمیم، از گردنه‌ای سخت عبور کرد و در تقابلِ حق و باطل جبهه‌ی حق را انتخاب نمود و تَه سفره‌های دنیا را برای واماندگانِ در راه گذاشت و با همّتی بلند پرواز کرد. گفت:

پند مردان به گوش دل بشنو            ره چنین است مرد باش و برو

مرغ را پَری می‌برد تا آشیان            پَرّ مردان، همّت است این را بدان


اینان از سرزمین کربلا به ما می‌گویند: ای زائران و عزاداران حسین(ع) ، ما در این کوی خفته‌ایم تا در راستای حضور در محضر حق، وفاداری به خاندان رسول خدا(علیهم السلام) و قرآن فراموش نشود.


در پیشگاه حقیقت تفاوت نمی‌کند که در کربلا باشی یا در راه آن. اگر انسان همچون میوه، رسید و نواقص خود را جبران شده دید، استقبال از مرگ برای او طبیعی است و راز این‌که اهل‌البیت(علیهم السلام) هیچ‌وقت از مرگ نهراسیدند همین نکته است و دائماً به دشمن خود می‌گفتند: ما را از مرگ می‌ترسانی؟ و اصحاب کربلا توانستند با رجوع به امام حسین(ع) و راه او آنچنان جبران نقائص کنند که دیگر همچون مولایشان از مرگ هراسی نداشتند، زیرا تا دیوار خانه‌ی محبوب جلو آمده بودند. کربلا این‌گونه انسان‌ها را از زیر خروارها گناه نجات می‌دهد.


از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء(ع) این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه(ع) وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد. او «عَبْرَةَ کُلِ‏ مُؤْمِن‏» است و همه‌ی انبیاء در غم حضرت سیدالشهداء(ع) شریک‌اند و با حضرت یک نوع وحدت دارند. این وظیفه همه‌ی مؤمنان است که نسبتی با وارث همه‌ی انبیاء و اولیاء برقرار کنند و اشک برای آن حضرت آن نسبت را شکل می‌دهد و ما را در زیر سایه‌ی انسان‌های معصوم قرار می‌دهد و به اندازه‌ی صلاحیت وجودی خودمان ما را به خودشان نزدیک می‌کنند و ما را از زیر خروارها گناه نجات می‌بخشد.


از جمله کسانی که در روز عاشورا به امام پیوستند عبارتند از: 

1- بکر بن حیّ بن تیم: با عمر سعد از کوفه برای جنگ با امام حسین(ع) بیرون آمد ولی در گرماگرم روز عاشورا به سوی امام آمد و با لشکر عمر سعد به نبرد برخاست تا شهید شد و نشان داد وقتی انسان به دنبال حقیقت باشد اگر یک عمر در زیر غبار دروغ و تبلیغات امویان به‌سر برده باشد وقتی حقیقت چهره‌ی خود را نمایان کند به قیمت فداکردن جان به سوی حقیقت می‌شتابد. راستی این چه‌قدر اسرارآمیز است و چگونه هر صبحگاه چهره‌ی حقیقت در مقابل ما می‌گشاید، باشد که ما به سوی آن روی آوریم.


2- حرّ بن یزید ریاحی: حرّ به طور جداگانه در مقاله‌ی «حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه» ترسیم شده است.


3- سعد بن حرث انصاری و برادرش ابوالحتوف: آن‌ها به همراه عمر سعد برای با امام حسین(ع) آمده بودند، همین‌که بعد از ظهر عاشورا صدای حسین(ع) را شنیدند که می‌فرمایند: « أَ مَا مِنْ مُغِیثٍ یُغِیثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ أَ مَا مِنْ ذَابٍ‏ یَذُبُ‏ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه‏» آیا یاوری نیست که برای خدا ما را یاری کند؟ آیا مدافعی نیست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع نماید؟ این دو نفر عنان به طرف امام(ع) برگرداندند و در نزد امام جماعتی را کشتند و در نهایت شهید شدند.

راستی این چه حادثه‌ای است؟! چرا امام(ع) می‌خواهند این افراد در لشکر عمر سعد گرفتار ننگ مقابله با امام نشوند، در حالی‌که امام به‌خوبی می‌دانند یاری آن‌ها جز شهادتشان حاصل دیگری ندارد؟ چرا امام می‌خواهند این مردم در آخرین ساعت هم که شده رستگار از دنیا بروند؟ روح امیدواری امام جهت هدایت خلق در این نقطه نیز جواب داد و این نادرترین حرکت در فرهنگ بشریت است و عمیق‌ترین بنیه‌ی امیدواری کسی که به هدایت مردم کمر بسته و از تحول‌های ناگهانی مأیوس نیست. زیرا سرّ توبه را که خداوند در نهاد بشر گذارده می‌شناسد، سرّی که ناحیه‌ی ارتباط ذات انسان است با مقام کبریائی خداوند، و این است راز تشویقی که رسولان در لحن و زبان خود برای هدایت مردم در دست دارند. آیا برای مبلّغان دین با نظر به چنین صحنه‌هایی یأسی باقی می‌ماند؟

حسین(ع) پیام امیدواری هدایت خلق را تا قله‌های تاریخ بالا برد و اسرار هدایت الهی را به همه‌ی عالم نشان داد. آیا این نشانه‌ی بلندپایگی روح مبارک امام حسین(ع) نیست که شمشیر خونریز چنین افرادی هم او را از امید هدایت‌شان مأیوس نمی‌کند؟ و در نتیجه گفتگوهای مهرآمیز امام در مقابل سدّ نفوذناپذیر عمر سعد بی‌نتیجه نماند.

امام حسین(ع) مبدأ شخصیت شهیدان


4- هفهاف بن مهند: از شیعیان شجاع و جنگجوی علی(ع) است. در بصره با خبر شد که امام حسین(ع) از مکه بیرون آمده به سمت عراق، وقتی روز عاشورا به کربلا رسید که جنگ خاتمه یافته بود. از لشکریان عمر سعد پرسید «مَالخبر؟ وَ اَیْنَ الحسین؟» پرسیدند تو کیستی؟ گفت هفهاف هستم برای یاری حسین(ع) آمده‌ام. گفتند مگر هجوم مردم را به خیمه‌گاه حسین نمی‌بینی؟ همین‌که این خبر را شنید شمشیر از غلاف کشید و همچون شیری که احساس نکند در بحبوحه‌ی دشمن است به لشکر حمله کرد، هرکه نزدش بود و یا نزدیک می‌آمد به قتل می‌رساند و جمع کثیری را کشت تا گروهی دورش را گرفتند و شهیدش کردند.

این شهیدان، حسین(ع) را مبدأ شخصیت و بقاء خود یافته بودند و در آن تاریخ حیات خود را به حیات حسین(ع) گره زده بودند و لذا با شهادت حسین(ع) به هیچ‌وجه امکان ماندنی را برای خود نمی‌شناختند تا وفاداری به حقیقت را در خود ظهور دهند.


5- سویدبن عمرو: نمونه‌ی این نوع وفاداری که با مبدئیت شخصیت امام(ع) برای شهدای کربلا محقق می‌شد حرکت سویدبن عمرو است که با دشمنان امام نبرد کرد تا غرق به خود میان کشتتگان در افتاد و همه گمان کردند کشته شده، تا آن‌که امام حسین (ع) شهید شد و صدای لشکردشمن بلند شد که حسین کشته شد. از صدای هیاهوی لشکر عمر سعد سویدبن عمر که در بین شهداء مدهوش شده بود به هوش آمد و در خود اندک توانایی احساس کرد، شمشیرش را گرفته بودند، خنجری را در میان چکمه‌اش پنهان داشت، خنجر را کشید و باز به نبرد پرداخت تا گِرد او را گرفتند و او را به شهادت رساندند.

سویدبن عمرو که مبدأ شخصیت خود را امام قرار داده نمی‌تواند خود را بدون امام احساس کند و ببیند کشتی شهیدان به ساحل رسیده و او در راه مانده. راز سبقت اصحاب حسین(ع) جهت شهادت را باید در اتصال آن‌ها به مبدأ شخصیت‌شان جستجو کرد و لذا تنهایی و زخم‌های کاری و ضعف پیری هیچ‌کدام مانع آن نشد که از اتصال به مبدأ شخصیت خود باز بماند، رشته‌ی اتصال به حسین(ع) را گرفتند و به انتها رسیدند تا بگویند:

بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی        در سینه‌های مردم دانا مزار ما است

سویدبن عمرو با خاطره‌ی حضور امامش نبرد را به انتها رساند و هم‌چون سپهبدی هوشیار به استمرار خود در خیل شهدای کربلا اقدام کرد تا معنای وفاداری که در فرهنگ شیعیان نهفته است همچنان باقی بماند.

« الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَة»(نهج‌البلاغه، حکمت 147) علماء، تا دنیا برقرار است زنده‏اند، بدن‏هایشان گرچه در زمین پنهان امّا یاد آنان در دل‏ها همیشه زنده است.






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93 آبان 25 توسط منبر مکتوب
طبقه بندی: راه نجات امام حسین
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin