سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

کربلا و افقی که باید در پیش رو قرار دهیم

شهدای اهل‌البیت«علیهم‌السلام»:‌ امام«علیه‌السلام» با پاره‌های تن خود به میدان شهادت آمدند، کسانی که که در باره‌شان فرمودند: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْرا ‏» من یارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانى نیکوکارتر و به حقیقت نزدیک‌تر از خویشاوندان خود نمى‏شناسم، خدا شما را از من پاداش نیک دهد. (ارشاد مفید، ج 2، ص 91). هفده شخصیت فاطمی‌نژاد و محمّدی‌منش و عظیم‌القدر، همه فرزند مادر علی«علیه‌السلام» یعنی فاطمه‌ی بنت اسد بودند با آن شرافتی که زبن‌زدِ خاص و عام بود از نظر بزرگ‌زادگی و شرافت خانوادگی که کوکانشان از کودکی «قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زَقّا» مانند جوجه‌ها که دانه را از منقار مادر می‌گیرند، اینان علم را از پدران و مادران خود فرا گرفته‌اند، آن‌هم علمی چشیدنی و نه شنیدنی.


خانواده‌ای با تربیتِ مخصوص به خود، نجیب‌زادگانی که با نظر به چنین امتیازاتی حضرت سیدالشهداء در مقابل پیشنهاد بیعت با یزید می‌فرمایند: «یَأْبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَت»(اللهوف، ص 59) مادرانی که در دامان طیب و طاهر خود ما جوانان را تربیت کرده، نه چنان ‏پروریده اندکه بتوان زیر بار تحمل تحمیل ناروا برویم. لذا نه‌تنها راهی که امام«علیه‌السلام» انتخاب کردند بر روح و روان آنان سنگین نیست، بلکه سرشت آن‌ها اقتضای همان چیزی را دارد که امام انتخاب کرده‌اند و همگی به آموزه‌های قرآن رجوع دارند زیرا خودشان مصدر انتشار قرآن بوده‌اند و با شیره‌ی جانشان بدان معتقدند و می‌فهمیدند در چنین شرایطی که شخص فاجری چون یزید حاکم شده، تقوا به گذشت از جان است و نه کناره‌گیری و به همین جهت در مقابل لشکر انبوه دشمن یک قدم عقب نرفتند. تربیت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آن‌ها را برای پیروزی بر جهان سراسر کفر آماده کرده بود و این ها اسرار تغییر عالم را در آستین دارند و هسته‌ی مرکزی اسلامی هستند که جهانی خواهد شد و به جای پیروزی جسمانی بر افراد فاسق بیش از همه با نور عصمتی که به همراه دارند پیروزی بر افکار غلط را نشانه گرفته‌اند، افکاری که بازارهای خیانت را رونق بخشیده و دیوانگان سیاسی را به میدان آورد، با حضور اندیشه‌ی صاحبان عصمت همه فرو می‌روند و به جای خیانت‌کاران، نسل‌های پاک به بشریت عرضه می‌شود و علم‌های با نشاط که موجب رشد شخصیت افراد جامعه است به صحنه می‌آیند و تیرگی بین افراد که ریشه در جهل دارد، از میان برداشته می‌شد و تنفری که ریشه در عدم رجوع به خانواده‌ی نبوت است جای خود را به صمیمیت بین افراد جامعه می‌دهد و شما در آن حال با جامعه‌ی کاملی روبه‌رو خواهید بود که تخاصمی بین آن‌ها نیست تا بیشترین وقت دولت‌ها مصروف رفع مشکلاتی شود که بی‌دانشی و بی‌ایمانی مردم پدید آورده‌اند و عملاً دولت‌ها از عمران و آبادانی که بستر رشد افراد جامعه است باز مانند.

وقتی دولت الهیِ اهل بیت در میان آید آن‌هایی هم که گمان می‌کنند هم‌اکنون بزرگ‌اند باید بدانند در فضای سالم اجتماعی بزرگی آن‌ها فرو کاسته نمی‌شود بلکه همه به بزرگی مطلوب خود دست می‌یابند زیرا نفوس آن‌ها تحت تربیت کاملی قرار می‌گیرد که می‌داند نیاز حقیقی انسان‌ها چیست و لذا انسان‌ها متوجه آرزوهای اساسی خود می‌شوند و این است آن جامعه‌ای که مدّ نظر اسلام و خاندان پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بود. حال اگر اسلام به جای روحیه‌ی اموی و عباسی با روحیه‌ی علوی به نقاطی رفته بودکه امروز به عنوان کشور های اسلامی مطرح اند، شما امروز با چه جهانی روبه‌رو بودید؟ چیزی که امروزه با بازخوانی تاریخی که گذشت باید بدان فکر کرد.

خداوند خاندان عصمت را به جهان داد تا همه‌ی عالم معصومانه زندگی کنند، خانواده‌ای که پنچ‌تن آن‌ها زیر یک کساء بخوابند و طمع به دارایی همسایگان خود نکنند، در آن حال جهان در حکم یک بیت در می‌آید که همه با پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» هم‌صدا خواهند شد و به بیت‌المعمور متصل‌اند یعنی زمین جهت رفع پراکندگی‌ا‌ش به آسمان وحی متصل می‌شود. آیا بعد از هزار سال بی سامانیِ جهانِ اسلام وقت بازخوانی آن‌چه گذشت نرسیده ‌است؟ آیا شیعه مسئولیت نمایاندن آن‌چه باید جهان اسلام به آن دست‌یابد را نباید با تمام وجود به عهده گیرد؟ و نباید روشن شود امام در کربلا چه افقی را در جلو بشر گذاشت و برای اثبات حقانیت آن عالی‌ترین فداکاری‌ها را به صحنه آورد؟ وقتی امروز ما در سراسر جهان با شهر‌های واژگون رو به‌رو ایم که سلامتی و حیات و تعالی بشر را از او گرفته آیا راه‌کار برون‌رفت را جز راهی می‌دانیدکه امام حسین«علیه‌السلام» در آن زمان آلوده به بشریت نمایاند؟ و به جای نظر به عقل جزئی، عقل قدسی محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را مدّ نظر قرار داد؟ عقلی که کربلا را با هزاران راز و مرز به وجود آورد و بنده و جناب‌عالی هر کدام با وجهی از اسرار آن رو‌به‌رو می‌شویم و حیرت می‌کنیم.


واژگونی شهر کوفه


واژگونی شهرها با جدایی از دین شروع شد و علم و عمل از هم جدا گشت و استیلای شهوات، افراد را به سمتی برد که اگر از نظر فکری آن را صلاح نمی‌دانستند ولی در عمل بدان مبادرت می‌نمودند، مثل آدم واژگون که به جای پا، با سر راه می‌رود اتحاد بین قلب جامعه که خانواده عصمت و طهارت بودند و و سایر نهادهای اجتماع به هم خورد، کوفه در بحرانی قرار گرفت که عقیده به هیچ وجه تعیین کننده نبود؛ دل‌ها به یک سمت و دست‌ها و شمشیرها به سمتی دیگر و لذا دشمن هر طور می‌خواست از آن‌ها استفاده می‌کرد. استخوان‌های دوست خود را زیر سم اسب‌ها خرد کردند و از دشمن انتظار خلعت داشتند. آیا این‌همه وارونگی و واژگونی ممکن بود؟ تا آن‌جا که زید بن ارقم آن پیرمرد کهن سال در مجلس عبیدالله بلند شد و گفت: «انتُم یا مَعشَرَ العربِ، عَبیدٌ بعدَ الیومِ؛ قَتَلتُم ابنَ فاطمةَ و أمَرتُم ابنَ مرجانةَ فهُو یَقتُلُ خِیارَکُم و یَستَعبِدُ شِرارَکُم، فَرَضیتُم بالذُّلِّ، فَبُعداً لِمَن رَضی بالذُّلِّ» شما ای گروه عرب، پس از امروز بندگانی بیش نخواهید بود . فرزند فاطمه را کشتید و فرزند مرجانه را امیر خود ساختید تا خوبانتان را به قتل رساند و بدانتان را به بندگی کشاند و بدین سان به ذلت راضی شدید، وای بر آنان که تن به ذلت دهند.

با شهادت امام حسین«علیه‌السلام»و یاران او کوفه واژگون شد، کوفه‌ای که می‌توانست با حاکمیت امام سرآمد شهر‌ها شود روز به روز به ویرانی نزدیک شد، پیاپی آشوب و فتنه، چند دسته شدند و هر کدام به رخ دیگری شمشیر می‌کشیدند تا آن‌که از سپاه بصره شکست خورد، تسلیم قوای مصعب شد و سپس قوای او تسلیم قوای شام شد و به فرمان حاکم شام، حجاج بن یوسف سپاه کوفه را سه سال، سه سال به سر حدّات می‌پراکند و همواره رو به تلاشی می‌رفت.

شبث بن ربعی در ایام حکومت مصعب می‌گفت: خدا به اهل این شهر هرگز خیر نخواهد داد، ما مردم این شهر پنج سال به همراه علی«علیه‌السلام» با آل ابی سفیان جنگیدیم و بعد به همراه پسر بزرگش و سپس ما خود بر پسر دیگرش تاختیم و او را کشتیم به گمراهی، وه از این گمراهی.

واژگونی یک شهر مانند ریزش یک ساختمان نیست. واژگونی یک شهر را در جدایی عقیده و عمل آن‌ها باید جستجو کرد؛ شهری که به عقیده و باور خود خیانت می‌کند، شهری که دست و بازوی آن‌ها در مسیر عقیده‌ی مقدسی که بدان ایمان دارند حرکت نمی‌کند و ایمان خود را در عمل و زندگی خود ظهور نمی‌دهند، در نتیجه از نظر عمل به حق لاغر و ناتوان می‌شود و هرکس را با هر عملی تحمل‌می‌کند و عملاً فاسقان و فاجران میدان حضور می‌یابند و همه چیز را به نفع خود تمام می‌کنند. کوفیان به حقانیت قرآن و پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ایمان داشتند ولی تحت حاکمیت فرهنگ اموی نمایندگان قرآن و پیامبر را خوار کردند. همین که عقیده‌ی خود را تا صحنه‌ی عمل جلو نیاوردند ناگزیر عملی که تابع فرهنگ رقیب آن عقیده است ظهور می‌کند و زندگی آن‌ها را در دست می‌گیرد و به جای آن‌که زمانه‌ی خود را خود مدیریت کنند، تابع زمانه‌ای می‌شوند که از جنس عقیده‌ی آن‌ها نیست لذا انواع انحراف‌ها در زندگی‌شان جا باز می‌کند و امام حسین«علیه‌السلام» به‌خوبی این روحیه را به آن‌ها متذکر شده و فرمودند: «أَنْتُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَةِ وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ثُمَّ إِنَّکُمْ زَحَفْتُمْ إِلَى ذُرِّیَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُرِیدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاکُمْ ذِکْرَ اللَّهِ الْعَظِیمِ فَتَبّاً لَکُمْ وَ لِمَا تُرِیدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون»‏(بحارالأنوار، ج‏45، ص: 6) اقرار به طاعت کردید و به حضرت محمّد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ایمان آوردید، سپس پشت بذریه و عترت پیامبر خود نمودید و می‌خواهید آنان را شهید نمائید. حقاً که شیطان بر شما مسلط شده و شما را از یاد خداى بزرگ برده است. پس شما و این اراده‏اى که دارید نابود شوید! إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏

پدیده‌ی جدایی عقیده و عمل هر ملّتی را از میان می‌برد و گرفتار غضب الهی می‌کند زیرا با نظر به این که عقیده‌ی حقی دارند گمان می‌کنند کافی است و غفلت خود را از به صحنه نیاوردن عقیده به چیزی نمی‌گیرند.

تاریکی و ظلماتی را که در جهان اسلام حاکم است باید در روح و فرهنگ مدرن بدانیم که موجب سلب عمل از عقیده توحیدی اسلامی ما شد و عدم هوشیاری ما از تأثیر ورود سبک زندگی غربی و افقی که کربلا در پیش روی ما می‌گشاید عبرتی است برای به خودآمدن و زندگی را مطابق عقاید خود شکل‌دادن و عصمت خاندان عصمت و طهارت را در زندگی‌ها حاضرنمودن. ما باید برای حضور عقیده‌ی توحیدی خود، اندوخته‌های معنوی لازم را فراهم کنیم. ولایت فقیه شروع این کار بزرگ است جهت تربیت نفوسی که متوجه امر مهم اتحاد بین عقیده و عمل‌اند. امام حسین«علیه‌السلام» و یاران و همراهان او با این عقیده تا مرز شهادت جلو آمدند تا این نکته‌ی مهم را به بشریت نشان دهند که بر اساس اتحاد عقیده‌ی توحیدی‌شان با عمل تا مرز شهادت وارد شدند زیرا تا این حدّ برای بشر قائل به تعالی و کمال‌اند که می‌تواند در هر شرایطی عقیده‌ی توحیدی خود را در صحنه‌ی عمل ظهور دهد و طهارت حیات را به بشریت عرضه نماید. کشته‌شدن هفده نفر از خاندان عصمت و طهارت که باید سرپرست زندگی توحیدی مردم جهان باشند پیام بزرگی به همراه دارد و تا بشر از این طریق متوجه‌ی واژگونی و وارونگی جامعه‌ی خود نشود آن پیام را نشنیده ‌است و از همه‌ی جهات گرفتار بحران‌های گوناگون است.






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93 آبان 25 توسط منبر مکتوب
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin