بررسی مالکیت فلسطین در تورات/ 6
بخت النصر، تأدیب خداوند بر سر یهود
مناجات دانیال نبی: تمامیِ بنیاسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و به آواز تو گوش نگرفتهاند. بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی بنده خدا مکتوب است بر ما مستولی گردیده چونکه به او گناه ورزیدهایم. و او بلای عظیمی بر ما وارد آورده است. زیرا که زیرِ تمامیِ آسمان حادثهای واقع نشده مثل آنکه بر اورشلیم واقع شده است. تمامیِ این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است بر ما وارد شده است.
صهیونیستها با استناد به تورات، مدعی مالکیت فلسطین هستند. مطالعه تورات نشان میدهد که خداوند زمین فلسطین را به ابراهیم علیه السلام عطا فرمود و به او تأکید کرد که نسل او باید موحد باشند وگرنه خداوند آنها را از این زمین اخراج خواهد فرمود. این شرط به وسیل? حضرت موسی علیه السلام نیز مؤکد شد و خدای حکیم در این خصوص از یهود پیمان محکمی گرفت. اما این شرط رعایت نشد و خداوند دو نوبت بنیاسرائیل را از فلسطین تبعید فرمود و در نوبت سوم آنها را برای همیشه نفی بلد کرد. بنیاسرائیل نخستین مرتبه در زمان یوسف علیه السلام به مصر تبعید شدند و تا چهار نسل در آنجا ماندند تا وقتی که خداوند به واسط? حضرت موسی علیه السلام آنها را به فلسطین باز آورد. نوبت دومِ تبعید یهود، در سال 586 قبل از میلاد به بابل بود البته بعد از آنکه بخت النصر اورشلیم را فتح کرد و معبد سلیمان را تخریب نمود. و نهایتاً در سال هفتاد میلادی، چهل سال بعد از آنکه حضرت عیسی علیه السلام با یهودیان اتمام حجّت کرد، بلای بزرگ خداوند به توسط رومیان و سردار آنها تیتوس بر این قوم نازل گشت و یهودیان برای ابد از فلسطین اخراج شدند. خداوند در قرآن یهودیان را مخاطب ساخته حکم میفرماید که تنها راه بازگشت یهود به فلسطین آن است که توبه کنند و از راه پدران خود بازگشت نمایند. این موضوع از آی? هشتم سوره إسراء استنباط میشود (عَسىَ رَبُّکُم أَن یَرْحَمَکُم وَ إنْ عُدتُم عُدْنَا).
یهودیان بهتر از هر کس دیگر، به این حقایق واقفند و برای همین است که تا هجده قرن بعد از اخراجشان از فلسطین برای بازگشت به آن زمین مقدس اقدامی نکردند. اما بدعت گذاران یهود در اواخر قرن 19 مدعی مالکیت فلسطین بر اساس تورات شدند. این سلسله مقالات، سعی دارد با زبانی ساده این ادعای صهیونیستها را بررسی کند.
تأدیب یهود به توسط اقوام خونریز
بخت النصر به حکم دل خود، در سال 586 قبل از میلاد به اورشلیم حمله آورد و آن را بیترحم ویران کرد و معبد سلیمان را آتش زد و بسیاری از یهودیان را از دم تیغ گذراند. در خصوص اینکه چرا بخت النصر با این قوم دشمنی ورزیده است اختلاف نظر وجود دارد. بهترین جوابی که میتوان یافت این است که بگوییم در واقع خداوند در دل بخت النصر افکنده بود تا چنین کند. برای این موضوع دلایل زیادی در قرآن و عهدین موجود است. ما ابتدا به دلایل قرآنی میپردازیم.
یکی از سنتهای خداوند این است که ظالمان را با ظالمان دیگر تأدیب میکند. در قرآن کریم بر این مفهوم تأکید شده است:
و این گونه بعضى از ستمکاران را بر بعضى دیگر مسلّط میگردانیم، به کیفر آنچه مىکردند (انعام/ 129). وَ کَذَالِکَ نُوَلىِّ بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضَاً بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُون.
تفسیر المیزان در ذیل این آیه، حدیثی به نقل از کتاب الکافی از سخنان امام محمد باقر(ع) آورده است:
خداوند هیچ وقت از ظالمى انتقام نکشیده مگر به دست ظالمى دیگر، و همین است معناى آیه «وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً».
و اما متن این حدیث در کتاب شریف الکافی چنین است:
عَنْ أبِی بَصِیرٍ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا انْتَصَرَ اللهُ مِنْ ظَالِمٍ إلاَّ بِظَالِمٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً».[1]
قرآن مجید به غیر از این حکم کلی، در آیات آغازینِ سوره إسراء از واقع? تخریب اورشلیم و تأدیب یهود، سخن گفته است. ترتیب این آیات بدین گونه است که خداوند تعالی به مناسبت سفر شبان? پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مسجد الحرام به مسجد الاقصی، از مبارک بودن آن مسجد و پیرامونش خبر داده آنگاه به ماجرای موسی علیه السلام و بنیاسرائیل میپردازد و اینکه خداوند به یهودیان تورات را عطا فرمود و در آن از دو نوبت فساد ایشان خبر داد. سپس در آیات 4 تا 7 هر دو واقعه را ذکر میفرماید که خداوند پس از هر فساد یهود، ایشان را به توسط افراد خونریز تأدیب کرده است.
لازم به ذکر است که این دو واقعه، توسط بخت النصر و تیتوس در قبل از اسلام رخ دادهاند. اما متأسفانه برخی مفسران معتقد شدهاند که این وقایع یا حداقل یکی از آنها، هنوز به وقوع نپیوستهاند. دلایل زیادی علیه این برداشت، وجود دارد. اولاً اینکه در قرآن آمده که آن مهاجمان به هر چیزی که دست یابند نابود میکنند. واضح است که چنین اعمالی از مشخصات سپاه حق نیست، که زنان و اطفال و پیران را بکشند یا درختان را بسوزند و ابنیه را نابود کنند. لذا باید گفت که این وقایع مربوط به زمان آینده و جنگ سپاه اسلام با یهودیان در آخر الزمان نیست. ثانیاً باید دقت شود که احادیث ذکر شده در این خصوص به «تأویل» این آیات اشاره دارند و نه «تفسیر» آنها. زیرا که در متن این احادیث به قوم «یهود» اشاره نشده است. ثالثاً اصطلاح «عبادنا» در آیه 5 بر جماعت مؤمنان و سپاه اسلام دلالت ندارد. چونکه کلم? «عباد» در قرآن عموماً به معنای «عباد تکوینی» به کار رفته است که باید آن را به «مخلوقات» یا «انسانها» ترجمه کرد و نه «عباد تشریعی» که به معنای «مؤمنان» باشد. راقم در این خصوص مقاله جداگانهای نگاشته است که محققان را به مطالعه آن دعوت میکند: آیا دو عقوبت یهود در سور? إسراء، تحقق یافته است؟
اسارت بابلی یهود
همانطور که خداوند تحذیر داده بود در عقوبتی که به یهودیان به توسط قوم کلدانی رسید نهتنها اکثر یهودیان با شمشیر ایشان و به بلاهای مهلک دیگر مردند، بلکه حق تعالی شهرهای یهود و از همه مهمتر معبد سلیمان را نیز به بخت النصر و یارانش تسلیم کرد. و این امر پیشتر از سوی خداوند به توسط حضرت موسی علیه السلام انذار شده بود:
و شهرهای شما را خراب خواهم ساخت و مکانهای مقدس شما را ویران خواهم کرد و بوی عطرهای شما را نخواهم بویید. و من زمین را ویران خواهم ساخت به حدّی که دشمنان شما که در آن ساکن باشند متحیر خواهند شد. و شما را در میان امّتها پراکنده خواهم ساخت و شمشیر را در عقب شما خواهم کشید و زمین شما ویران و شهرهای شما خراب خواهد شد. آنگاه زمین در تمامیِ روزهای ویرانیاش حینیکه شما در زمین دشمنان خود باشید از سبتهای خود تمتّع خواهد برد. پس زمین آرامی خواهد یافت ... یعنی آن آرامیای که در سبتهای شما حینیکه در آن ساکن بودید نیافته بود. (سفر لاویان 26/ 31 تا 35)
در بخش دوم از کتاب تواریخ ایام در مجموع? عهد عتیق، از این واقعه چنین یاد شده است:
صدقیا بیست و یک ساله بود که پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت نمود. و در نظر یهُوَه خدای خود شرارت ورزیده، در حضور ارمیای نبی که از زبان خداوند به او سخن گفت، تواضع ننمود. و نیز بر نَبُوکَدْ نَصَّر [= بخت النصر] پادشاه که او را به خدا قسم داده بود عاصی شد و گردن خود را قوی و دل خویش را سخت ساخته، به سوی یهُوَه خدای اسرائیل بازگشت ننمود. و تمامی رؤسای کهنه و قوم، خیانتِ بسیاری موافق هم? رجاسات امّتها ورزیدند و خان? خداوند را که آن را در اورشلیم تقدیس نموده بود، نجس ساختند [یعنی بتپرست شدند]. و یهُوَه خدای ایشان به دست رسولان خویش نزد ایشان فرستاد، زیرا که بر قوم خود و بر مسکن خویش شفقت نمود. اما ایشان رسولان خدا را اهانت نمودند و کلام او را خوار شمرده، انبیایش را استهزا نمودند، چنانکه غضب خداوند بر قوم او افروخته شد، به حدّی که علاجی نبود. پس پادشاه کلدانیان را که جوانان ایشان را در خان? مقدسِ ایشان به شمشیر کشت و بر جوانان و دوشیزگان و پیران و ریشسفیدان ترحم ننمود، بر ایشان آورد و همه را به دست او تسلیم کرد. و او سایر ظروف خان? خدا را از بزرگ و کوچک و خزانههای خان? خداوند و گنجهای پادشاه و سرورانش را تماماً به بابل برد. و خان? خدا را سوزانیدند و حصار اورشلیم را منهدم ساختند و هم? قصرهایش را به آتش سوزانیدند و جمیع آلات نفیس? آنها را ضایع کردند. و بقی? السیف را به بابل به اسیری برد که ایشان تا زمان سلطنت پادشاهان فارس او را و پسرانش را بنده بودند. تا کلام خداوند به زبان اِرْمیا کامل شود و زمین از سَبَّتهای خود تمتّع بَرَد زیرا در تمامی ایامی که ویران ماند آرامی یافت، تا هفتاد سال سپری شد (2تواریخ ایام 36/ 11 تا 21).
از سوی خداوند به یهودیان اعلام شده بود که هر کس در این بلایای عظیم، کشته شود به شرارت خود مرده است و هر کس که زنده ماند به جهت صلاحیتش بوده است. اگرچه اکثر آنان که اسیر گشتند در همان مملکت غربت مردند (ارمیاء 22/ 26). قول خداوند این است:
و خداوند مرا گفت اگرچه هم موسی و سموئیل به حضور من میایستادند جان من به این قوم مایل نمیشد. ایشان را از حضور من، دور انداز تا بیرون روند. و اگر به تو بگویند کجا بیرون رویم به ایشان بگو خداوند چنین میفرماید: آن که مستوجب موت است به موت، و آن که مستحقّ شمشیر است به شمشیر، و آن که سزاوار قحط است به قحط، و آن که لایق اسیری است به اسیری (ارمیاء 15/ 1 و 2).
و این حقیقت در کتاب حزقیال نبی علیه السلام با بیانی دیگر به تفصیل پیشگویی شده بود و خداوند سه فرد صالح را مثال آورده که اگر در این شهر باشند فقط جان آنها در امنیت خواهد بود و بس:
و کلام خداوند بر من نازل شده گفت: ای پسر انسان! اگر زمینی خیانت کرده به من خطا ورزد و اگر من دست خود را بر آن دراز کرده و عصای نانش را بشکنم و قحطی در آن فرستاده ... و اگر حیوانات درنده به آن زمین بیاورم ... یا اگر شمشیری به آن زمین آورم ... یا اگر وبا در آن زمین بفرستم و خشم خود را بر آن با خون بریزم و انسان و بهایم را از آن منقطع بسازم، اگرچه نوح و دانیال و ایوب در میانش باشند خداوند یهوه میگوید: به حیات خودم قسم که [آنها] نه پسری و نه دختری را رهایی خواهند داد بلکه ایشان (فقط) جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. پس خداوند یهوه چنین میگوید: چه قدر زیاده حینیکه چهار عذاب سخت خود یعنی شمشیر و قحط و حیوان درنده و وبا را بر اورشلیم بفرستم تا انسان و بهایم را از آن منقطع سازم (حزقیال 14/ 12 تا 21).
عاقبتِ بخت النصر، به خیر شد
طبق آنچه در کتاب دانیال مذکور است بخت النصر بعدها به عقوبتی از سوی خداوند دچار گشت، به طوری که به مانند گاوان علف میخورد و با حیوانات صحرا منزل میکرد. لیکن پس از مدتی عقل به او بازگشت و خداوندِ خود را شناخت و عاقبتش به خیر شد. اما قبل از نزول این بلا، بخت النصر خوابی دید که درختی تناور که تا آسمان بلند است قطع میشود ولی کُندهاش میماند. حضرت دانیال این خواب را برایش تعبیر کرد که آن درخت، تو هستی:
ای پادشاه تعبیر این است و فرمان حضرت متعال که بر آقایم پادشاه وارد شده همین است، که تو را از میان مردمان خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهند خورانید و تو را از شبنم آسمان، تر خواهند ساخت و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی میکند و آن را به هر که میخواهد عطا میفرماید. و چون گفتند که کُند? ریشههای درخت را واگذارید، پس سلطنت تو برایت برقرار خواهد ماند بعد از آنکه دانسته باشی که آسمانها حکمرانی میکنند. لهذا ای پادشاه نصیحت من، تو را پسند آید و گناهان خود را به عدالت و خطایای خویش را به احسان نمودن بر فقیران فدیه بده که شاید باعث طول اطمینان تو باشد.» این همه بر نَبوکَد نَصَّر پادشاه واقع شد.
بعد از انقضای دوازده ماه، او بالای قصر خسروی در بابل میخرامید. و پادشاه متکلم شده، گفت: «آیا این بابل عظیم نیست که من آن را برای خان? سلطنت به توانایی قوّت و حشمت جلال خود بنا نمودهام؟» این سخن هنوز بر زبان پادشاه بود که آوازی از آسمان نازل شده، گفت: «ای پادشاه نَبوْکَدْ نَصَّر به تو گفته میشود که سلطنت از تو گذشته است. و تو را از میان مردم خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهند خورانید و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی میکند و آن را به هر که میخواهد میدهد.» در همان ساعت این امر بر نَبوْکَد ْنَصَّر واقع شد و از میان مردمان رانده شده، مثل گاوان علف میخورد و بدنش از شبنم آسمان تر میشد تا مویهایش مثل پرهای عقاب بلند شد و ناخنهایش مثل چنگالهای مرغان گردید.
و بعد از انقضای آن ایام من که نَبوکَد نَصَّر هستم، چشمان خود را به سوی آسمان برافراشتم و عقل من به من برگشت و حضرت متعال را متبارک خواندم و حیّ سرمدی را تسبیح و حمد گفتم. زیرا که سلطنت او سلطنت جاودانی و ملکوت او تا ابدالآباد است (دانیال 4/ 24 تا 37).
متن این باب در کتابهای قانونی ثانی، مفصلتر و دقیقتر نقل شده است.[2]
اسارت بابلی به پایان میرسد
حضرت دانیال که در چهار سالگی با جمع اسیران یهود به بابل برده شده بود در پناه خداوند با علم و حکمت خاص? او پرورش یافت، چنانکه در صحیف? دانیال در عهد عتیق از قول آن حضرت چنین میخوانیم:
و نزد یهوه خدای خود دعا کردم و اعتراف نموده گفتم: «ای خداوند! خدای عظیم و مُهیب که عهد و رحمت را با محبّان خویش و آنانی که فرایض تو را حفظ مینمایند نگاه میداری. ما گناه و عصیان و شرارت ورزیده و تمرّد نموده و از اوامر و احکام تو تجاوز کردهایم و به بندگانت [یعنی] انبیایی که به اسم تو به پادشاهان و سروران و پدران ما و به تمامیِ قوم [در این] زمین سخن گفتند گوش نگرفتهایم. ای خداوند! عدالت از آن توست و رسوایی از آن ما است چنانکه امروز شده است [مراد، اسارت بابلی یهود است] ... و تمامیِ اسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و روگردان شده به آواز تو گوش نگرفتهاند. بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی بنده خدا مکتوب است [نگا. سفر تثنیه باب 27] بر ما مستولی گردیده چونکه به او گناه ورزیدهایم. و او کلام خود را که بر ضدّ ما و به ضدّ داوران ما، که بر ما داوری مینمودند، گفته بود استوار نموده و بلای عظیمی بر ما وارد آورده است. زیرا که زیرِ تمامیِ آسمان حادثهای واقع نشده مثل آنکه بر اورشلیم واقع شده است. تمامیِ این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است بر ما وارد شده است. (دانیال 9/ 4 تا 7 و 11 تا 13)
اگرچه خداوند مدت اسارت یهودیان در بابل را هفتاد سال مقرر کرده بود (ارمیاء 25/ 11 و 12)، لکن آن دوران فقط 48 سال طول کشید. پس آنگاه، خداوند متعال کورش ایرانی را در سال 538 قبل از میلاد بر شهر بابل پیروز کرد و او با فرمانی که در مورد اسرای یهود، از خداوند گرفته بود ایشان را رخصت داد تا به اورشلیم برگردند و معبد خداوند را بنا نموده به عبادت او مشغول گردند (2تواریخ ایام 36/ 20 تا 23 ـ کتاب عزرا، باب اول).
باید متذکر شد که بعد از فرمان آزادی کورش، بسیاری از یهودیان در شهرهای مختلف ایران ــ از بابل و شوش گرفته تا اصفهان و همدان ــ باقی ماندند و به بلاد خود نرفتند. اغلبِ این یهودیان انسانهای صالحی بودند که تقدیر خود را از این قوم جدا کردند و نخواستند تا خود و نسلشان در گناهان آیند? یهود شریک باشند. به نظر راقم، آن سه مجوسی که به وقت تولد حضرت عیسی علیه السلام به هدایت ستارهای به اورشلیم رفتند و هدایایی به حضرت مریم(س) تقدیم کردند از نسل این یهودیان مؤمنی بودند که در ایران میزیستند. در این خصوص به مقال? مجزای راقم رجوع فرمایید: مجوسانِ ستایشگر عیسای نوزاد، که بودند؟
باید توجه کرد که آزادی یهودیان از بابل، مصداق امداد خداوند بر یهود است که در سوره إسراء آمده است.
ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیهِْمْ وَ أَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثرََ نَفِیرًا (إسراء/ 6). بار دیگر شما را بر آنها غلبه دادیم و به مال و فرزند مدد کردیم و بر شمارتان افزودیم.
همانطور که در قرآن تأکید شده، این واقعه در در تورات موسی علیه السلام مذکور است و حتی در تورات کنونی نیز دیده میشود:
و چون جمیع این چیزها، یعنی برکت و لعنتی که پیش روی تو گذاشتم بر تو عارض شود، و آنها را در میان جمیع امتهایی که یهُوَه، خدایت، تو را به آنجا خواهد راند، بیاد آوری، و تو با فرزندانت با تمامی دل و تمامی جان خود به سوی یهُوَه خدایت بازگشت نموده، قول او را موافق هر آنچه که من امروز به تو امر میفرمایم، اطاعت نمایی، آنگاه یهُوَه خدایت اسیری تو را برگردانیده، بر تو ترحم خواهد کرد، و رجوع کرده، تو را از میان جمیع امتهایی که یهُوَه، خدایت، تو را به آنجا پراکنده کرده است، جمع خواهد نمود. اگر آوارگی تو تا کران آسمان بشود، یهُوَه، خدایت، تو را از آنجا جمع خواهد کرد و تو را از آنجا خواهد آورد. و یهُوَه، خدایت، تو را به زمینی که پدرانت مالک آن بودند خواهد آورد، و مالک آن خواهی شد، و بر تو احسان نموده، تو را بیشتر از پدرانت خواهد افزود. « و یهُوَه خدایت دل تو و دل ذریت تو را مختون خواهد ساخت تا یهُوَه خدایت را به تمامی دل و تمامی جان خود دوست داشته، زنده بمانی. و یهُوَه خدایت جمیع این لعنتها را بر دشمنان و بر خصمانت که تو را آزردند، نازل خواهد گردانید. و تو بازگشت نموده، قول خداوند را اطاعت خواهی کرد، و جمیع اوامر او را که من امروز به تو امر میفرمایم، بجا خواهی آورد. و یهُوَه، خدایت، تو را در تمامی اعمال دستت و در میو? بطنت و نتایج بهایمت و محصول زمینت به نیکویی خواهد افزود، زیرا خداوند بار دیگر بر تو برای نیکویی شادی خواهد کرد، چنانکه بر پدران تو شادی نمود، اگر آواز یهُوَه خدای خود را اطاعت نموده، اوامر و فرایض او را که در طومار این شریعت مکتوب است، نگاه داری، و به سوی یهُوَه، خدای خود، با تمامی دل و تمامی جان بازگشت نمایی (تثنیه 30/ 1 تا 10).
حضرت نحمیاء علیه السلام پیامبر خدا، در مناجاتش با حضرت حق به این وعده اشاره میکند. او در این وقت ساقی اردشیر پادشاه ایران است و در دارالسلطنه شوش اقامت دارد. در ابتدای صحیفه نحمیاء چنین آمده است:
دعای بنده خود را که در این وقت نزد تو روز و شب درباره بندگانت بنیاسرائیل مینمایم اجابت فرمایی و به گناهان بنیاسرائیل که به تو ورزیدهایم اعتراف مینمایم زیرا که هم من و هم خاندان پدرم گناه کردهایم. به درستی که به تو مخالفت عظیمی ورزیدهایم و اوامر و فرایض و احکامی را که به بند? خود موسی فرموده بودی نگاه نداشتهایم. پس حال، کلامی را که به بنده خود موسی امر فرمودی به یادآور که گفتی شما خیانت خواهید ورزید و من شما را در میان امّتها پراکنده خواهم ساخت. اما چون به سوی من بازگشت نمایید و اوامر مرا نگاه داشته به آنها عمل نمایید (آنگاه) اگر چه پراکندگان شما در اقصای آسمانها باشند من ایشان را از آنجا جمع خواهم کرد و به مکانی که آن را برگزیدهام تا نام خود را در آن ساکن سازم [یعنی فلسطین] در خواهم آورد. و ایشان بندگان و قوم تو میباشند... (نحمیا 1/ 6 تا 10)
نکته مهم این است که صهیونیستها این بشارت موسی علیه السلام برای بازگشت به فلسطین را که بعد از خرابی معبد اول بوده است را به زمان اکنون تطبیق میکنند و ادعای رجعت به فلسطین را دارند. در حالیکه این وعده در 2500 سال قبل به توسط کورش محقق شده است.
ادامه دارد...
