( شمس مغربی )
ورای مطلب هر طالب است مطلب ما
برون ز مشرب هر شارب است مشرب ما
به کام دل به کسی هیچ جرعهای نرسید
از آن شراب که پیوسته میکشد لب ما
سپهر کوکب ما از سپهرهاست برون
که هست ذات مقدّس سپهر کوکب ما
بتاختند بسی اسب دل ولی نرسید
سوار هیچ روانی به گَردِ مـرکـب ما
هنوز روز و شب کاینات هیچ نبود
که روز ما رخ او بود و زلف او شب ما
کسیکه جان و جهان داد و عشق او بخرید
وقوف یافت ز سود و زیان مَکْسَب ما
ز آه و یا رب ما آن کسی خبر دارد
که سوختست چو ما او ز آه و یا رب ما
تو دین و مذهب ما گیر در اصول و فروع
که دین و مذهب حقّ است دین و مذهب مـا
نخست لوح دل از نقش کاینات بشوی
چو مغربیت اگر هست عزم مکتب ما
![](http://www.ashoora.biz/weblog/pixel_3498.gif)