کاروان حسینی با شکوه و عظمت وارد سرزمین کربلا میشود. روزها را پشت سر می گذارد تاسوعا، عاشورا را می آفریند و بعد هم اسارت.
در مسیر پر فراز و نشیب کربلا، تقابل دستگاه عظیم حسینی و دستگاه ابلیس را می بینیم. که در این مصاف خداوند زیبایهای را خلق می کند و شیطان هر چه در توان داشت زشتی آفرید.
در این مسیر تمام دستگاه ابلیس همه تلاش خود را بر این گذاشت که:
1) دستگاه عظیم حسینی را بشکند.
2) نگذارد کاری کنند یا حرفی بزنند و وظیفه خود را رها کنند.
در این راستا دستگاه ابلیس روی سه جایگاه کار کرد:
1)شخصیت ابا عبدالله.
2)یاران ابا عبدالله.
3)زن و بچه ها.
1) شخصیت ابا عبدالله:
تمام دستگاه ابلیس در این مسیر همه تلاش خود را بر این گذاشت که خود آقا ابا عبدالله الحسین(ع) در این جریان پر تلاطم و مصیبت؛ جایی در دل خود شکوه کند، شکوه کند که خدایا! ما پسر پیغمبر توییم، چرا اینقدر ظلم؟ چرا اینقدر زشتی؟
امام حسین(ع) حتی در دل هم شکوه نکرد، می توانست شکوه کند، نگاهی کند و یا حرفی بزند؛ اما می بینیم حتی ایشان در آخرین صحنه شهادتش با خون خود، صورتش را خضاب میکند. می گویند: آقا چه کار می کنید؟ می فرماید: می خواهم با این حال خدا را زیارت کنم.
دستگاه ابلیس حاضر بود تمام هستیش به نابودی کشیده شود ولی امام یک ترک اولی انجام دهد. او راضی بود کاری کند که ما وقتی به امام حسین (ع) در کربلا نگاه می کنیم بگویم: ای کاش! این کار را آقا نمی کرد. ای کاش! این جمله را هم آقا نمی گفت. اصلاً چنین صحنه ای را نداریم. دستگاه ابلیس خیلی زحمت کشید تا بتواند این لحظه را بیافریند اما عظمت شخصیت امام بالاتر و والاتر از این بود که چنین صحنه ای آفریده شود.
داغ حضرت علی اصغر را در نظر بگیرید؛ آقایی با این عظمت این بچه شیرخواره را به دست گرفته هیچ چیزی هم نمیخواهد؛ میفرماید: به این طفل آب دهید. اگر دنیا باور کند که این بچه تیر خورده، واکنش نشان میدهد؛ زیرا این با فطرت انسانها سازگاری دارد. انسان هرگاه ببیند به مظلومی ظلم میشود در مقابل این ظلم به طور فطری عکس العمل نشان می دهد.
دستگاه ابلیس هر کاری کرد که امام حسین (ع) یک آن، یک لحظه در تمام مسیر نگاهش از خدا برگردد نتوانست وقتی از امام حسین (ع) ناامید شد، کار را رها نکرد، آمد سراغ یاران ابا عبدالله.
2) یاران اباعبدالله:
همین اتفاقها برای یاران ابا عبدالله هم باید بیافتد باید یاران کاری کنند که زمانی که در تاریخ امام حسین میفرماید: یارانی با وفاتر از این یاران زیرا این آسمان کبود نیامده و نخواهد آمد، بشریت تصدیق کند نه بعد از 1400 سال، بعد از ده هزار سال دیگر هم تصدیق کند یارانی مثل آنها نبود.
یاران گفتند آقا اول ما فدا می شویم؛ بعد بنی هاشم اختیارش با شما ست. نگفتند آقا اول شما قربانی فدا کن، مبادا ما برویم و شهید بشویم بعد شما با اینها کنار بیایید.
شیطان آمد از یاران آتو بگیرد عیبی در کارشان بوجود آورد اما چون خود آقا ابا عبدالله از آنها محافظت کرد نتوانست. هر کسی به زمین می افتاد آقا می آمد بالای سرش و به زیبایی هر چه تمام تر او را پرواز می داد. انسان هنگامی که در شرایطی قرار می گیرد که دیگر لحظه رفتن است در این لحظه ایمان خیلی در خطر است. اما آقا در همین جا در کنار یاران خود آمد و سر آنها را بر دامن گرفت و خیلی زیبا روح آنها را پرواز داد. و هیچ یک از یاران امام هم کم نیاوردند.
3) زن و بچهها:
حالا شیطان آمده است که روی زن و بچه ها کار کند. آخرین عملیات شیطان، زن و بچه های اباعبدالله است که اینها را بشکند. اولین کاری که دستگاه شیطان و ابلیس میخواست برای بازماندگان اباعبدالله انجام دهد این بود که این زن و بچه توان حرف زدن ندارند، نای راه رفتن ندارند. اینها را به غل و زنجیر کشید و مثل بردهها برد؛ اما دشمن از همین جا هم ضربه خورد.
در این هنگام زینب کبری میرود برای رسالتی که قتلگاه ابی عبدالله بر دوشش گذاشته است. لشکر ابلیس در این مسیر زشت ترین صحنه ها را آفرید در ورود کاروان به کوفه در مسیر کوفه تا شام و در شام و کاروان امام حسین خالق زیبا ترین صحنه ها بود.
هنوز بدن فرزندان پیغمبر روی سرزمین داغ و تف دید? کربلا ست که زینب کبری بر می خیزد و خطبه میخواند همه اهل کوفه میگویند کلام، کلام علی مرتضی است. زینب می نشیند رباب بر میخیزد و لب به سخن می گشاید، رباب می نشیند سکینه خاتون بر می خیزد و سخن آفرینی می کند و دودمان ابلیس را در هم می پیچند. تا تلألو نور حسینی خود را از دل زشت ترین صحنه های تاریخ به نمایش در آورند.
در شام، این پایگاه اموی با مردم جاهل که هیچ اندوهی از غم از دست دادن ابا عبدالله ندارند؛ چرا که گویند: مگر پدرش کیست؟ او تارک الصلاه بود اصلا چرا به مسجد رفته است؟! آنان به فرمان یزید برای تماشای اسرای کربلا به مسجدآمده اند.
آنگاه خداوند در حضور یزید و به دست او تمام شهر شام را جمع می کند و بعد آقا زین العابدین در بالای منبر، شام را بهم می ریزد. خدا چه جوری این صحنه را آماده کند؟ با قتلگاه ابی عبدالله.
آقا زین العابدین فرمود:یزید اجازه می دهی از این تخته پاره ها برم بالا؟
گفت: نه.
از منظر مردم کلام حجاز زیباترین کلام است و چون امام زین العابدین حجازی است با این استدلال ساده دوست داشتند سخنان ایشان را بشنوند. و برای اولین بار یک علوی، یک پسر امیر مؤمنان در شهر شام رفت بالای منبر، رفت بالای منبر و فرمود: مردم می دانید من چه کسی هستم؟
من کسی هستم که پدرم اولین فردی است که اسلام آورد. من پسر کسی هستم که پسر عمّ رسول خدا ست، داماد رسول خدا ست، پدر حسن و حسین است. شروع کرد یک به یک فضیلت مولا را بیان کردن. گفت و همه را متحیر کرد. فاتح بدر و حنین و خیبر و خندق است.... همه منتظرند خوب او کیست که تو پسر او هستی؟
و در انتها فرمود انا بن علی بن ابیطالب من پسر علی بن ابیطالبم. شهر شام بهم ریخت.
تمام مصیبت شام روی شانه زن و بچه ها ست آنقدر شیطان جنایت آفرید که این زن و بچه ها آنی هم که شده شکوه کنند اما نتوانست. باید به این نکته دقت کرد که اباعبدالله ، خوداز این زن و بچه ها محافظت کرد.
آنگاه که زن و بچه ها در اسارت بودند و منزل به منزل رفتند آقا در هر لحظه بالای سرشان با آنها بود. کاری کرد تا یک نفر در دلش نگوید که آقا امام حسین راحت شد. هنوز بالای نیزه ها آفتاب می خورد؛ آقا آنسان که شهدا را یکی یکی پرواز داد و رفتند؛ زن و بچه را تا شام محافظت کرد. تا زمانی که زینب کبری و کاروان در شام عزت پیدا کردند این سر بریده در غربت و مظلومیت بود همین که زینب و آقا زین العابدین امنیت پیدا کردند و دیگر یزید دست از آزار و اذیت برداشت و امنیت یافتند و خواستند برگردند آنگاه این سر به قتلگاه رفت.
در این راه امام حسین همه چیز خود را فدا کرد و این امر باعث شد که خداوند به هر چیزی که به اسم ایشان است عظمت دهد به خاکش، به کلامش شفا بخشد، خیمه گاهش را شفاخانه کند. با غذایش شفا می گیرند و زیارتش آنقدر فضیلت دارد، گویی عرش خدا را زیارت می کنند اینها فقط مخصوص امام حسین است.
و دستگاه ابلیس نمردودی گرفته و لعن و نفرین ابدی خداوند را ثمر? این تلاش خود کرده است.
حجت الاسلام دارستانی در ایام اربعین حسینی.
طبقه بندی: اربعین