سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

فاطمه(س) در پشت درب با او سخن می‌گفت: «ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟!» عمر گفت: «آری! و آن چنان به این امر مصرّ و محکم هستم که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود 

در منابع اهل سنّت، روایات مختلفی دربار? تهاجم عمر به خان? فاطمه زهرا(س) وارد شده است که برای اختصار به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:
1. در کتابهای «عقد الفرید»، «تاریخ ابوالفداء» و «اعلام النساء» در این باره این گونه آمده است:
ابوبکر، گروهی را به سرکردگی عمر بن خطاب به سوی خان? علی(ع) گسیل داشت و به سرکرد? آنان گفت: «اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن.» عمر با مشعلی حرکت کرد تا خان? وحی و رسالت را به آتش بکشد. در این گیر و دار بود که دخت فرزان? پیامبر(ص) با او روبه رو شد و فرمود: «هان! ای پسر خطّاب! آیا آمده‌ای تا خان? ما را به آتش بکشی؟» عمر پاسخ داد: «آری، مگر اینکه همان را بپذیرید که امّت گردن نهاده‌اند و با خلیف? انتخابی ما دست بیعت دهید.»1


2. مدائنی از سلمة بن محارب، از سلیمان تیمی، از ابن عون روایت کرده است: ابابکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد. پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با مشعلی از آتش، روان? خان? علی(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن می‌گفت: «ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟!»
عمر گفت: «آری! و آن چنان به این امر مصرّ و محکم هستم که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.» 2
3. مؤلف «الامامة و السیاسة» معروف به «تاریخ خلفاء»، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(ع) می‌نویسند: ابوبکر در پی جویی از کسانی برآمد که از بیعت سرباز زده و نزد امام علی(ع) جمع شده بودند؛ از اینرو عمر را به سوی خان? علی(ع) روانه داشت تا آنان را برای بیعت با وی احضار کند. عمر به در خان? فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد؛ اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید: «به خدایی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا اینکه خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می‌کشم!!» به او گفتند: «ای ابا حفص (عمر)! آیا می‌دانی که فاطمه (دختر پار? تن رسول خدا(ص)) در این خانه است؟» گفت: «گرچه او هم باشد.» در این هنگام، فریاد فاطمه(س) بلند شد: «بابا ای رسول الله! آیا می‌بینی بعد از تو ابن خطّاب و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می‌کنند.» 3
4. روایت شده است زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود، عباس رضی الله عنه نزد امیرمؤمنان رفت و گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم.» پس امیر مؤمنان(ع) با عدّه‌ای از پیروان و شیعیانش در منزلش به مبارزه [منفی] روی آوردند؛ چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام، عدّه‌ای به خانه علی(ع) حمله‌ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آنها سید? زنان، حضرت فاطمه(س) را پشت درب، فشار سختی دادند؛ به حدّی که محسن را سقط کرد. 4
5. ابی الهجاء شبل الدّولة حنفی می‌گوید: «بعد از آنکه ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت، عمر را همراه قنفذ، خالد بن ولید، ابوعبیدة جراح و عدّه ای از جماعت دیگر از منافقان به سوی خان? علی و فاطمه(ع) فرستاد.
خلیف? دوم، هیزم را بر در خان? فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف در آمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند. در این هنگام، عمر و همراهانش در را با فشار باز کردند و فاطم? زهرا(س) بین در و دیوار ماند. آن چنان فشاری بر آن حضرت وارد شد که مسمارهای در به سین? فاطمه(س) فرو رفت و فرزندش را از شدت فشار سقط کرد و فریاد کشید: «ای پدرجان! ای رسول الله! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟» در این هنگام، عمر به اطرافیان خود گفت: «فاطمه را بزنید.» پس، آن از خدا بی‌خبران با شلاق، حبیب? رسول خدا و پار? تن او را زدند؛ به حدّی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. فاطمه(س) بر اثر این ضربات مریض شد و عاقبت به شهادت رسید. پس فاطمه(س) شهید? خان? نبوّت است و سبب قتل او عمر بن خطاب بوده است. 5
اینها تنها نمونه‌هایی از جریان حمل? عمر به خان? فاطمه(س) است.

مضروب شدن حضرت زهرا(س) و شهادت فرزندش 
روایات دربار? مضروب شدن حضرت فاطم? زهرا(س) و شهادت فرزند آن حضرت، فراوان است.
به سبب اختصار فقط به نمونه‌هایی از آن اکتفا می‌کنیم که در منابع اهل سنّت وارد شده است:
1. شمس الدین ذهبی متوفای (748 ق) از مورخین مشهور اهل سنت و ابن حجر عسقلانی متوفای (852 ق) از علمای مشهور اهل سنّت با ذکر سند می‌گوید: «اِنَّ عُمَرَ رَفَسَ6 فَاطِمَةَ حَتَّی اَسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛7 همانا عمر لگدی به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد.»
2. قاضی عبدالجبار معتزلی متوفای (415 ق) و ابن ابی الحدید معتزلی متوفای (656 ق) از قول جاحظ معتزلی متوفای (255 ق) نقل می‌کنند: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فَاطِمَة(س) بِالسُّوطِ وَ قَصدَ مَنْزِلَهُ؛8 عمر با تازیانه به فاطمه(س) زد و می‌خواست وارد منزلش شود.»
3. «شهرستانی متوفای (548 ق) یکی از متکلمان اهل سنت از ابراهیم بن نظام معتزلی نقل می‌کند که: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بِبَطْنِ فَاطِمَةَ یَوْمَ الْبِیْعَةِ حَتَّی أَلْقَتِ الْجَنِینَ مِنْ بَطْنِهَا؛9 عمر در روز بیعت به پهلوی فاطم? زهرا(س) زد؛ به گونه‌ای که سقط جنین کرد.»
4. صلاح الدین صَفَدی متوفای (548 ق) می‌نویسد، نظّام معتزلی می‌گوید: «بدون شک عمر در روز بیعت، چنان فاطمه(س) را لگد زد که محسن را سقط کرد.» 10
5. اخلاق خلیفه11
توجه به اخلاق خلیفه می‌تواند حتی اذهان دیر باور را دربار? این وقایع قبیح - که ادله مسلّم هم دارد - قانع کند.
یکی از خصوصیات روحی خلیفه - که در کار فکری، سیاسی و اجرایی او نیز تأثیر شدیدی داشت - تند مزاجی او بود12 و از نظر فکری نیز افراطی بود. او مدیریت را عبارت از نوعی سختگیری می‌دید و می‌کوشید با این سختگیری، اعراب بدوی را تحت کنترل درآورد. تبلور این امر در افکار و رفتار او، در همان حیات رسول خدا(ص) آشکار بود. به یاد داریم که او در بدر اصرار داشت تا رسول خدا(ص) تمامی اسیران بدر را به قتل برساند. شدت و حدّت او در برخورد با سهیل بن عمرو، در جریان صلح حدیبیه، در منابع تاریخی آمده است. او حتی دربار? صلح حدیبیه، موضع تندی داشت. عمر در همان روز نخستِ خلافت گفت: «خدایا! من تندخو هستم. مرا نرم فرما!» 13 او نخستین کسی بود که دِرّه (شلاق) در دست گرفت. 14 دربار? چوبدستی او گفته شده است که ترسناک‌تر از شمشیر حجاج بوده است. 15 گذشت که طلحه به دلیل خلق تند عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چرا وی را بر آنان می‌گمارد. 16
به نقل از ابن شبه نیز شخصی به عمر گفت: «مردم از تو خشمگین‌اند، مردم از تو متنفرند.» وی پرسید: «برای چه؟» آن مرد گفت: «از زبان و عصای تو!» 17
یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان آن، متوجه شد که عمر با دِرّ? (شلاق) خود به طرف او می‌آید. او بی‌درنگ از آنجا فرار کرد. عمر در پی وی رفت تا او را یافت. غلام گفت: «دیگر چنین نخواهم کرد.» 18
عبدالرزاق صنعانی و ابراهیم نخعی می‌گویند: عمر در صفوف زنان می‌گشت. ناگهان بوی عطری از آنان به مشامش رسید. در آن حال گفت: «اگر می‌دانستم این بو از کیست با او چه و چه می‌کردم. زنان باید خود را برای شوهرانشان معطر کنند.» 19 ابراهیم می‌افزاید: «زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود از ترس بول کرد.» 20و هم‌چنین نوشته‌اند زنی با دیدن او سقط جنین کرد. معمولاً کسی که قصد سؤالی از عمر داشت، شهامت این کار را نمی‌یافت؛ بلکه از طریق عثمان یا شخص دیگری سؤال خود را مطرح می‌کرد. 21
این اخلاق سبب شده بود تا او در انتخاب فرمانداران خود نیز معیار خشونت را معیاری اساسی تلقی کند. 22 وی در برخورد با افراد خاطی هر طایفه‌ای که بودند گذشت نمی‌کرد و اسلام را تنها از زاویه سختگیری می‌شناخت. همین رفتارش سبب شد تا جبلة بن ایهم از شاهان شام که مرتکب خطایی شده بود از مکه به شام بگریزد و از اسلام روی برتابد. 23
فرمانداران و فرزندان خلیفه نیز از این سختگیری در امان نماندند. زمانی که یکی از فرزندانش لباس زیبایی پوشیده بود، از خلیفه کتک مفصلی خورد تا اندازه ای که فرزند او به گریه افتاد. وقتی حفصه به وی اعتراض کرد، عمر گفت: «او خود را گرفته بود، من او را زدم تا تحقیرش کرده باشم.» 24 او فرزند دیگرش را که مشروب خواری کرده بود، به حدی کتک زد که درگذشت. 25
گویا عمرو بن عاص، فرزند عمر را به همین دلیل در مصر حد زده بود؛ اما وقتی به مدینه آمد پدرش نیز وی را زد و همین، سبب مرگش شد. زمانی که فرزند خلیفه در بستر مرگ افتاده بود به پدرش گفت: «تو مرا کشتی.» عمر گفت: «اگر خدا را ملاقات کردی به او بگو که ما حد را جاری می‌کنیم.» 26
شدت این برخوردها اعتراض مردم را برانگیخت. آنان از عبدالرحمان بن عوف خواستند تا در این باره با عمر سخن گفته، به او بگوید که دختران در خانه نیز از او هراس دارند. عمر در برابر این اعتراض گفت: «مردم جز با این روش اصلاح پذیر نیستند و در غیر این صورت، لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد.» 27 او خودش تأیید می‌کرد که مردم از تندی او ترسیده و وحشت کرده‌اند. 28 در اصل، همین برخوردها می‌توانست مانعی بر سر راه اعتراضات مردم به عملکرد او باشد. 29 پیش از آن، زمانی که رسول خدا(ص) فرمود تا مردها همسرانشان را نزنند، عمر از آن حضرت خواست تا اجازه دهد تا مردان همسران خود را بزنند؛ اما آن حضرت نپذیرفت. 30

اعتراف به ضرب و اذیّت فاطمه(س)
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده است: «فَقَالَ عُمَرُ لِاَبی بَکْر: اِنْطَلِقْ بِنَا اِلَی فَاطِمَة فَاِنّا قَدْ اَغْضَبْنَاهَا! فَانْطَلَقَا جَمِیعاً فَاسْتَأْذَنَا عَلَی فَاطِمَة فَلَمْ تَأْذَنْ لَهُمْ؛31 عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه رویم [و رضایتش را جلب کنیم]؛ زیرا ما وی را به خشم آورده‌ایم. و آنان به خان? آن حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند؛ ولی آن حضرت اجازه ورود [به خانه را] به آنها نداد... .»
چون چنین دیدند دست به دامان علی(ع) شدند و با فشار و اصرار، نظر او را جلب کردند که از فاطمه اجازه بگیرد؛ ولی حضرت زهرا(س) اجازه نداد. امام علی(ع) فرمود: «ای دختر رسول خدا(ص) آنان نا‌رضایتی و اجازه ندادن تو را از چشم من می‌بینند و من به آنان قول داده ام که از تو اجازه بگیرم.» سرانجام فاطمه(س) گفت: «من در اختیار تو هستم.»
شیخین وارد خان? فاطمه زهرا(س) شده و بر او سلام کردند؛ ولی آن حضرت(س) جواب سلام نداد و صورتش را از آنان به سوی دیوار برگرداند. 32 اصرار و سماجت به جایی نرسید. ابوبکر خیلی ناراحتی می‌کرد و می‌گفت: «ای کاش من به جای پیامبر می‌مردم.» فاطمه(س) گفت: «اگر حدیثی را از پیامبر خدا(ص) بخوانم، مرا تأیید می‌کنید؟» گفتند: «بلی.» فرمود: «اَلَمْ تَسْمَعَا رَسُولَ الله(ص) یَقُولُ: فَاطِمَة بِضْعَة مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، رِضَا فَاطِمَة مِنْ رِضَای وَ سَخَطُ فَاطِمَة مِنْ سَخَطِی، فَمَنْ اَحَبَّ فَاطِمَة اِبْنَتِی فَقَدْ اَحَبَّنِی، وَ مَنْ اَرْضَی فَاطِمَة فَقَدْ اَرْضَانِی؟ قَالَا: نَعَمْ. قَالَتْ: فَإِنِّی قَدْ اُشْهِدُاللهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ اَنَّکُمَا اَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا اَرْضَیْتُمَانِی وَ لَئِنْ لَقَیْتُ النَّبِیّ(ص) لَاَ شْکُوَنَّکُمَا إلَیْهِ؛33 آیا از رسول خدا(ص) نشنیده‌اید که می‌فرمود: فاطمه پاره‌تن من است، هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است. و رضایت فاطمه(س) رضایت من و خشم او خشم من است و هر کس فاطمه، دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس او را راضی کند مرا راضی کرده است.» گفتند: «آری.» فرمود: «من، خدا و ملائکه‌اش را شاهد می‌گیرم که شما مرا به خشم آورده‌اید و مرا راضی نکردید و هنگامی‌که پیامبر را دیدار کنم، از شما به او شکایت خواهم کرد.»
ابوبکر پس از شنیدن این سخنان به گریه افتاد و با تمام ناراحتی، خانه حضرت فاطمه(س) را همراه عمر ترک کرد و به مردم گفت: «من از خلافت کنار می‌روم و حاجتی به بیعت شما ندارم.» و فاطمه(س) نیز اظهار داشت: «من در تعقیب هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.» 34


ناراضی بودن حضرت زهرا(س) از خلیف? اول و دوم 
دانشمندان اهل سنت در تاریخهای خود می‌نویسند: «فاطمه(س) آن چنان از دو خلیفه اول و دوم ناراضی و ناراحت بود که با آنان قهر کرد و از ستم آن دو رو به سوی قبر پدر کرد و فرمود:
1. «یَا اَبَتَاه! یَا رَسُولَ اللهِ! مَاذَا لَقِینَا بَعْدَکَ مِنْ اِبْنِ الْخَطَّابِ وَ ابْنِ اَبِی قُحَافَةِ؟!؛35 ای پدر و ای رسول خدا! ما بعد از تو چه [روزگار سیاهی] از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشته‌ایم؟!»
2. طبری می‌نویسد: «فَحَجَرَتْهُ فَاطِمَة(س) فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فِی ذَلِکَ حَتَّی مَاتَتْ، فَدَفَنَهَا عَلِیٌّ لَیْلاً؛36 [بعد از جریان تهاجم به خان? فاطمه(س) و اذیت آن حضرت به دست خلیف? اول و دوم] حضرت از آنها رویگردان شد و تا آخر عُمر با آنان سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت و علی(ع) شبانه او را دفن کرد.»
3. حضرت زهرا(س) خطاب به ابوبکر فرمود: «وَاللهِ! لَاکَلَّمْتُکَ اَبَداً، وَالله لَاَدْعُوَنَّ اللهَ عَلَیْکَ فِی کُلِّ صَلَوة؛37 سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت. سوگند به خدا! در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.»
4. ابن ابی الحدید (امام معتزلی) پس از تحقیق و بررسی دربار? واکنش حضرت فاطمه(س) به ستمهای وارده از سوی حکومت وقت می‌نویسد: «وَالصَّحیحُ عِنْدِی اَنَّهَا مَاتَتْ وَاجِدَة عَلَی اَبِی بَکْرٍ وَ عَمَرَ وَ اَنَّهَا اَوْصَتْ اَلّا یُصَلِّیَا عَلَیْهَا؛38 به نظر من،حق این است که فاطمه(س) با دل پر درد از ابوبکر و عمر از دنیا رفت و وصیت کرد: آن دو بر جنازه‌اش نماز نخوانند.»
اینها نمونه‌هایی از روایات و مطالبی است که از نارضایتی فاطم? زهرا(س) از خلیف? اول و دوم حکایت دارد؛ فاطمه‌ای که پیامبر اسلام(ص) رضایت او را رضایت خدا و غضبش را غضب خداوند می‌شمرد؛ آنجا که می‌فرماید: «یَا فَاطِمَةُ اِنَّ اللهَ لَیَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَی لِرضَاکِ؛39 ای فاطمه! همانا خداوند با غضب تو غضبناک و با رضایت تو راضی می‌شود.»
اکنون با توجه به این حدیث چگونه می‌توان نارضایتی فاطم? زهرا(س) را از آن دو (عمر و ابوبکر) توجیه کرد؟
از این احادیث چه نتیجه ای می‌توانیم بگیریم؟ پاسخ این سؤالات برای همه روشن است، چه رسد به افراد تحصیلکرده و آزموده.
برای بیش‌تر روشن شدن پاسخ، به یک حدیث توجه فرمایید:
جوینی از محدثان بزرگ اهل سنت، حدیثی را از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «وَ أَمَّا اِبْنَتِی فَاطِمَة فَإِنَّهَا سَیِّدَة نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ آلَاخِرینَ وَ هِیَ بِضْعَة مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَة فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِی اِلَی اَنْ قَالَ: اَللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَة عِنْدَ ذَلِکَ آمِین؛40 اما دخترم فاطمه، او سیّد? زنان دو عالم از اولین و آخرین است و او پاره تن من است. او نور چشم و میو? دلم است. فاطمه روح و جان من است، تا اینکه فرمود: خدایا کسانی که به او ظلم کردند را لعنت کن و کسانی که حقش را غصب کرده‌اند عذاب کن و کسی که او را خوار می‌کند خوار کن. خدایا آن کس که بر پهلوی دخترم فاطمه زند به طوری که بچه‌اش ساقط شود، جایگاهش را از آتش جهنّم قرار بده، و ملائکه‌ای که نزد پیامبر بودند آمین گفتند.»
از تمام مطالب گذشته روشن می‌شود که موارد ذیل از امور مسلّم تاریخی است:
1. تهاجم عمر با عدّه‌ای به خان? فاطمه زهرا(س)؛
2. به آتش کشیدن درِ خان? حضرت و وارد شدن به داخل آن؛
3. واقع شدن فاطم? زهرا(س) میان در و دیوار و مضروب شدن و آزار دیدن آن حضرت به دست عمر با تازیانه و لگد و در نتیجه، سقط محسن و شهادت فاطمه زهرا(س)؛
4. اعتراف و اظهار تأسف عمر و ابوبکر به اذیت فاطمه(س) و تلاش برای عذرخواهی از آن حضرت؛
5. ناراضی بودن حضرت زهرا(س) از عمر و ابوبکر و وصیت به شرکت نداشتن آنها در تشییع جنازه و نماز و دفن آن حضرت و تصریح به نفرین کردن ابوبکر بعد از هر نماز؛
6. حمله ور شدن امام علی(ع) به عمر در دفاع از حضرت زهرا(س) و زمین کوبیدن او و منصرف شدن از کشتن وی به سبب وصیت پیامبر اکرم(ص).

 






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94 فروردین 4 توسط منبر مکتوب
طبقه بندی: تهاجم خانه وحی فاطمیه اهل سنت شبهه در دیوار ضرب در میخ مسمار سقط جنین محسن بارداری
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin