سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

استاد طاهر زاده

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ[1]

 به یقین خدا بر مؤمنان منت نهادآنگاه که پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خدا را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد در حالی که پیش از آن در گمراهىِ آشکارى بودند.

نبوت یک مأموریت الهی است و مسلم انگیزاندن و مبعوث نمـودن آن «وَلـی» برای نبوت همراه است با تحولی عظیم که در روح او رخ می دهد ، تا برای انجام مأموریت خود توانایی و آمادگی کامل و نهایی را به دست آورد .


کمک هاو مددها یی که به پیامبر می شود تا در مأموریتش موفق شود رحمتی است به مردم زیرا مردم از طریق همین کمک ها است که متوجه حقانیت نبی می شوند  و از او هدایت می گیرند .

      الف-  مددهای قبل از بعثت: موجب می شود تا کارنامه نبی جهت  انجام مأموریتش از هر گونه ضعفی پاک باشد، و در مأموریتی که بناست به عهده آن حضرت گذاشته شود موفق شود. و چون خدا می‌داند این نبی با پای خود و با انتخاب خود مسیر ولایت را طی ‌کند و شایسته ابلاغ دین می‌گردد، مواظبت هایی را قبل از بعثت نسبت او دارد تا در تحقق نبوتش به کارش آید و موانع راه از قبل برطرف شده باشد. و نیز نفس آن حضرت ظرفیت پذیرش حقایق عظیم موجود در وَحی را پیدا کند و وحی را کامل بگیرد.

      ب - مددهای بعد از نبوت: کمک‌های خاصی است تا مردم به وسیله آن کمک‌هایِ الهی ، از پیامبری پیامبر محروم نشوند . و اگر این مددها نبود هدایت بشر مختل یا منقطع می‌گشت. مثل این‌که خداوند جان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از خطرات حفظ می‌کند و یا توطئه‌ها و یا شایعات را به آن حضرت خبر می‌دهد.


حضرت علی(علیه‌‌السلام) می فرمایند: « .... وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ»[2]

 یعنی از همان لحظه ای که پیامبر«صلواه‌الله‌علیه‌وآله» را از شیر گرفتند ، خداوندْ بزرگ ترین فرشته خود را مأمور تربیت آن حضرت کرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند.

پس نتیجه می‌گیریم خداوند پس از علم به شایستگی‌های پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) از ابتدا پیامبر خود را پرورانده تا مستعد دریافت بزرگترین پیام برای بندگانش بشود و از طریق نفس مقدس آن حضرت ما بتوانیم به دین خدا دست یابیم.

 فلسفه نبوت

 به دلایل زیر، بشر نیاز به نبی دارد و خداوند هم برای بشر نبی فرستاده است :   

       1- چـون خدا «کمال مطلق» است و در نتیجه «حکیم مطلق» است، و چون حکیم کاری لغو انجام نمی‌دهد، انسان ها برای هدفی خاص که شایسته استعداد آن باشد ،خلق شده اند و آن همان قرب و نزدیکی به کمال مطلق یعنی خداوند است، که  فقط از طریق ارسال رسولان و پرستشی صحیح  محقق می‌شود، و لذا محال است خداوند جهت امر فوق پیامبر نفرستد و انسان بدون توجه به هدف مربوطه رها شود.   

    در راستای مطلب فوق باید دانست تکامل انسان به وسیله: « آگاهی صحیح»و« آداب و قوانین صحیح»  و«الگوی تضمین شده» ممکن است و تحقق این عوامل  به معنی حضور نبوت و نبی در صحنه خلقت است، و اگر چنین شرایطی فراهم نشود،  هدف آفرینش مختل می‌گردد و انسان بی‌هدف خواهد بود و به تکامل لازمة خود نخواهد رسید که این با حکمت خدا سازگار نیست.

 

      2- نکته دیگر این که:  علم بشر برای سعادتش کافی نیست - چون انسان در نظام است و نه بر نظام[3]- و بسیاری اوقات افقی که برای حیات خود شناخته ، مخلوط به اشتباه بوده و تضمین شده نیست . عقل بشر هم موارد کلی و آن هم به صورت محدود را درک می کند ، و از طرفی نیاز به راه تظمین شده برای جهت کلی حیات ، احتیاج اساسی بشر است و چون در نظام اَحسن که خدای حکیم ایجاد می‌کند، هیچ میلی لغو و بی جواب نیست، پس باید این میلِ اساسی یعنی نیاز به راه تضمین شده، جواب داده شود و لذا محال است خداوند بشری را که با علم و عقلِ خود نمی‌تواند حقیقت زندگی را بشناسد، بدون نبی رها کند وگرنه بشر راه تضمین شده‌ای نخواهد داشت و همواره گرفتار اشتباه خواهد ماند. 

 

     3- برای تکامل بشر هم «تعلیم» لازم است و هم «مربی»: زیـرا تربیـت کامـلِ همواره همـراه بــا «الگو» عملی می شود و مسلم لازمة تکاملِ کامل، تربیت کامل است. پس حتماً «الگو» برای تکامل بشر ضروری است و آن «الگو» باید کامل و بی‌نقص باشد و گرنه باز تکامل کامل نمی‌گردد، و از طرفی نمایش تربیت دینی در وجود یک انسان نمونه و معصوم از هرگونه نقصی، گرایش به او را نیز افزایش می‌دهد و با محبت به آن «الگو» راههای کمال سریع‌تر و به صورت عملی طی می‌شود و این است که جان‌ها جز از طریق پیامبری معصوم آرامش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابند، پیامبری که هم علمی تضمین شده دارد و هم الگو و نمونه کامل انسانیت است و موجب جلب محبت انسان‌ها می‌گردد، و لذا است بشر نیاز به پیامبر دارد و خداوند هم این نیاز را بی‌جواب نمی‌گذارد.

 
     4-  بنا به گفته علامه طباطبایی(رحمة‌الله‌علیه) زندگی صحیح دراجتماع، نیاز به پیامبر دارد زیرا : 

     الف - انسان کمال طلب است و چون کمال انسانی با اجتماع، بیشتر برآورده می‌شود تا در فردیت ، انسان به اجتماع رو‌ می‌آورد . 

     ب - در اجتماع تزاحم منافع به جهت غریزه سودجویی و استخدام همنوعان مطرح می‌شود و هر کسی می‌خواهد همنوع خود را در خدمت خود درآورد.
   
     ج - بنابراین در اجتماع قوانینی جهت کنترل خودخواهی و سودجویی انسان نیاز است که آن قوانین باید: 

     اولاً : بر طبق احتیاجات واقعی بشر تدوین شده باشد نه احتیاج مُوسمی و موقت او .
     ثانیاً : جنبه روحانی و تکاملی بشر را مدّ نظر داشته باشد .
     ثالثاً : جهت نفی استعمار و استثمارْ جامعیت داشته باشد .
     رابعاً : منافع همه انسان ها را در نظر گرفته باشد .
     د - چنین قوانینی با خصوصیات فوق در عهده خالق بشر است که همه ابعاد بشر را می شناسد ،و فلسفه وجود« نبوت» در نظام زندگی بشر هم همین نکته است و در نتیجه خداوند برای رفع چنین نیازی برای بشر پیامبر می‌فرستد.

   5-ذات انسان طالب طاعت از حق و اتصال به کمال مطلق است، و معصیت موجب خارج شدن از این اقتضای ذاتی انسان است، مثل بیماری که گِل می خورد و از میل طبیعی خود خارج می‌گردد.پس در مسیر معصیت، سرشت اصلی ‌انسان تباه می‌شود و آنچه براساس آن سرشته شده رافراموش می‌کند و « ناخود » را « خود » می‌پندارد. پیامبران عامل یادآوری ذاتِ‌ طاعت طلب انسان به آن ها می باشند‌. زیرا سعادت هر چیز جز آنچه ذات آن چیز اقتضا می‌کند نیست و عبادت و اطاعت از خدا تا وقتی چیزی عارضی و غیر ذاتی بر مردمان احاطه یافته، برایشان سنگین است و برعکس ، چون انسان به تعادل رسید، طاعات برای او حکم طبیعت را پیدا می کند و وسیله برگشت به اصل خود می شود ، مثل بیماری که پس از رفع بیماری،خودش میل به غذا پیدا می‌کند.و وای به حال آن کس که صفات غیر ذاتی‌اش در او رسوخ کند و آن غیر ذاتی را خود بپندارد که در این حال «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون »خواهد بود.پس شریعتِ نبی موجب جواب‌گویی به نیازِ ذاتی انسان است به کمال مطلق و محال است خداوند این نیاز را بی‌جواب بگذارد.

       6-   ابوعلی‌سینا در همین راستا می‌گوید: سازنده  جهان برای رساندن هر موجودی به کمالِ ممکنِ خود، همه گونه وسایل لازم را در اختیار آنان گذارده و در این راه کوچکترین مضایقه ای نکرده . احتیاج به بعثت پیامبران در بقاء نوع انسان و تحصیل کمالاتِ وجودی او از روئیدن موهای مژه و ابرو و فرو رفتگی های کف پا و امثال این ، که برای ادامه حیات انسان چندان هم ضروری نیست، مسلماً بیشتر است، بنابراین ممکن نیست عنایت ازلیِ خداونـد آن منافع جزییِ بدنی را ایجاد کرده باشد و این نیاز اساسی را بی جواب و مسکوت گذارده باشد.

      معجزه ، عاملی است در جهت صدق ارتباط پیامبران با خالق هستی و عامل اتمام حجت است برای مردم،  به همبن جهت ضرورتاً هر پیامبری دارای معجزه می باشد 

       قرآن می‌فرماید: « وَ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه »[4] یعنی: اگر در معجزه بودن آنچه بر بندة ما نازل شده شک دارید، سوره‌ای به مانند آن بیاورید. چرا که یا به‌واقع او پیامبر است و این آیات را از طرف خدا برای شما آورده، و یا پیامبر نیست و با استعدادهای بشری‌اش این آیات را برای شما آورده. که در حالت دوم یعنی از آن جهت که بشر است این آیات را آورده، پس شما هم که بشر هستید، مسلم اگر همة شما جمع شوید می‌توانید یک سوره‌ مثل سوره‌های این قرآن بیاورید و اگر نمی‌توانید، معلوم می‌شود که او از جنبة بشری‌اش به چنین توانایی نرسیده، پس پیامبر خدا است. 

     قرآن از نظر هندسه کلمات نه سابقه دارد و نه لاحقه، دارای آهنگی خاص با پذیرش مفاهیم معنوی و بدون تکلف و تصنع است، معلوم نیست الفاظ تابع معانی است و یا معانی تابع الفاظ. و در زمانی به صحنه آمـد و مبـارز طلبیـد که اوج تکامـل فصاحت عرب بود . حتی سخن رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت‌علی(علیه‌السلام) در عین فصاحت، اصلاً شکل و هندسه قرآن را ندارد، و این مبارزه طلبی هنوز هم به قوت خود باقی است. هنوز کسی نیامده بگوید؛ قبل از قرآن چنین کلماتی به این شکل خاص در فلان کتاب بوده‌است، همچنان‌که کسی نیامده بگوید؛ من مثل آن را آورده‌ام و اتفاقاً هرچقدر انسان فصیح‌تر باشد بیشتر متوجه می‌شود که فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نیست. همچنان‌که جادوگران متوجه شدند کار حضرت‌موسی(علیه‌السلام) از نوع سحر نیست.

    از نظر عُلوّ معنی و محتوی : بی‌گمان مطمئن‌ترین راه برای شناخت حقیقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصیف‌ها و تعبیرهای کتاب آسمانی در بارة خود می‌باشد، توصیف‌هایی از قبیل «هُدیً للنّاس»، «هُدیً للمتّقین»، «تبیاناً لکلّ شَیئ»، «حکیم» و «فرقان» نشان می‌دهد، اینکه می‌فرماید: اگر می‌توانید مثل آن را بیاورید،یعنی آن چیز مثل از حیث هدایت‌گری و آوردن معارف هدایت‌گر وازحیث مطالب حکمت‌آمیز ،همسنگ  قرآن باشد و بشر را به آوردن چنین اندیشه‌هایی در حد قرآن دعوت می‌کند.

     جامعیت و کمال قرآن بدین معنی است که قرآن مجید تمامی مواد و مصالح علمیِ رسیدن انسان به سعادت فردی و اجتماعی را دارا است و با معارف خود رابطة انسان با « خدا »، « خود »، «انسان‌های دیگر» و با «جهان» را تبیین می‌کند و همة این معارف دارای سطوح و لایه‌های متکثر هستند و در آن برای هرموضوعی بطن‌ها وجود دارد. در پایین‌ترین سطح با مردم عادی صحبت می‌کند و هرچه مخاطب خود را دقیق بیابد، بطنی از بطون خود را برای او می‌گشاید . وقتی در قرآن تدبر کنیم متوجه می شویم آوردن این حدِّ از معانی بلند و با این کلمات اصلاً حدّ بشر نیست. و قرآن هم به همه توصیه می کند پس از تدبر در آن نظر بدهند لذا می فرماید : « اَفَلا یَتَدَبَّرونَ الْقُرْانَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِاللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً » یعنی: آیا مردم در قرآن تدبّر و تفکر نمی‌کنند که اگر از طرف غیرخداوند صادر شده بود، در آن اختلاف و تضاد باید پدید می‌آمد زیرا:

     اولاً : فکر انسان دستخوش تحول و تکامل است ، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد.
   

     ثانیاً : انسان در طول زندگی، افکارش تحت تأثیر حالات متفاوت روحی اش قرار دارد و دائماً در حال تغییر و اشتباه و تصحح است.
  

     ثالثاً : کسی که کارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف می افتد ، در حالی که هیچکدام از موارد بالا در قرآن نیست.

      قرآن کتاب انسان شناسی است، اما آن گونه که خدا انسان را آفریده و در همین راستا انسان را تفسیر می کند تا از خود بیگانه نشود.

     قرآن پیوند با خدا را در همه شئون زندگی جریان می دهد و انسان را در حد یک باور تئوریک متوقف نمی کند، بلکه خدای حاضر و محبوب را معرفی می کند که می‌توان به او نزدیک شد و با او انس گرفت.

       آنچنان در معرفی معنی زندگی و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات سخن می‌راند که انسان آن را از جان خود جدا نمی‌بیند و لذا جذب آن می‌شود ، بر عقده‌های درونی پیروزش می‌کند ، مرگ را برایش معنی می‌نماید ، او را دعوت به تدبر در آیاتش می‌کند و می‌گوید: « اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها » آیا تدبر در قرآن نمی‌کنند و یا برقلب‌هاشان قفل زده شده است که حقایق آن را نمی‌فهمند؟  عقل در حین تدبر در قرآن از عمق جان ، حق بودن آن را تصدیق می کند . خودِ قرآن شرط تشخیص حقانیت خود را تدبّر در آن قرار داده است. آیا تا حال دیده‌اید کسی در قرآن تدبّر لازم را کرده باشد و در حقانیت آن ذره‌ای شک در قلبش باقی بماند؟ و یا بیشتر کسانی نسبت به قرآن گرفتار شک هستند که از دور و بدون تدبّر در آن نظر می‌دهند.

 

   به امید آن که در بعثت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیش از پیش در موضوع بعثت و نیز در قرآن تدبر نمایید تا از این هدیه الهی ، در این دوران که ظلمات غفلت از دین خدا بسیاری از فکر ها را فرا گرفته ، شما از قرآن نهایت استفاده را ببرید.  






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 93 خرداد 5 توسط منبر مکتوب
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin