سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

حجت الاسلام قرائتی

در این ایامی که به عزیزترین فرد هستی، رسول خدا توهین شد و همه دنیا و شهرهای ایران و غیر ایران غیرت نشان دادند، گفتیم ما هم به عنوان یکی از افرادی که جزء امت پیغمبر انشاءالله می‌خواهیم باشیم، در درسهایی از قرآن راجع به پیغمبر صحبت کنیم.

دو جلسه صحبت کردیم درباره خصوصیات پیغمبر. انبیاء یک صفات عمومی دارند. مثلاً همه آنها معصوم هستند. همه آنها بهترین فرد زمان خود هستند، یک کمالاتی برای همه انبیاء است. اما یک چیزهایی پیغمبر ما خصوصی دارد. خصوصیات پیغمبر را در دو جلسه گفتیم، در این جلسه می‌خواهیم وظیفه ما نسبت به پیغمبر را بگوییم. حالا خصوصیات را برای کسانی که نشنیده‌اند فهرست وار بگویم.

1-ویژگی‌ها و امتیازات پیامبر اسلام

پیغمبری که نام و نشانش در تورات و انجیل آمده است. «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیل‏» (اعراف/157)، پیغمبری که آخرین پیغمبر است. «خاتَمَ النَّبِیِّین‏» (احزاب/40)، پیغمبری که به معراج رفت، «أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏» (اسرا/1)، پیغمبری که خدا به او می‌گوید: «فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً» (نساء/113) فضل خدا نسبت به تو بزرگ است. این کلمه را برای پیغمبرهای دیگر نگفته است. پیغمبری که خدا به او می‌گوید:«وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/4) درباره هیچ پیغمبری این تعبیر را نکرده است. تنها پیغمبری است که می‌گوید: «ثمُ‏َّ دَنَا فَتَدَلىَ‏، فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‏ِ أَوْ أَدْنىَ» ‏(نجم/8 و9) نزدیک ترین مقام قرب را به خداوند دارد.

تنها پیغمبری است که خدا به او می‌گوید: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/4) تنها پیغمبری است که می‌گوید: مکتب تو کره‌ی زمین را فرا خواهد گرفت. خداوند سه مرتبه در قرآن، سفارش کرده، فرمود: اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه‏» (توبه/33) این تعبیر را برای هیچ پیغمبری نگفته است.

تنها پیغمبری است که خداوند دائماً و فرشته‌ها دائماً بر او صلوات می‌فرستند. « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» (احزاب/56) خدا و فرشته‌ها، «یُصَلُّون‏» فعل مضارع است. صَلّی، یُصَلّی، فعل مضارع برای استمرار است. خدا و فرشته‌ها دائماً «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» بعد بخشنامه کرده که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» شما هم «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (صلوات حضار)

تنها پیغمبری است که عضو عضوش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17)، زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/3)، قلب پیغمبر معصوم است «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏» (نجم/11)، تنها پیغمبری است که عضو عضوش در قرآن آمده است. «وَجْهَک‏»، «أَقِمْ وَجْهَک»‏ (یونس/105) صورتت، «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) سینه‌ی تو، «الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (شرح/3) کمر تو، «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ» (اسرا/29) دست تو، «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (حجر/88) چشم‌های تو، «بِلِسانِک‏» (مریم/97) زبان تو، «عُنُقِک‏» (اسرا/29) گردن تو، «ثِیابَک‏» (مدثر/4) لباس تو، «قَرْیَتِکَ» (محمد/13)، «نِساءکَ»، «بَناتِک‏» (احزاب/59) کل هستی را خدا یک «رب» خرجش کرده است. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏» (معارج/40) به شخص پیغمبر که می‌رسد، بیش از 240 بار می‌گوید: «رَبُّکَ» کل مشارق و مغارب یک رب دارد. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏» ولی به شخص پیغمبر بیش از 240 بار می‌گوید: «رَبُّکَ». من پروردگار تو هستم.

تنها پیغمبری است که می‌گوید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً» (فتح/1)

اما امروز در این جلسه می‌خواهیم چه بگوییم. موضوع بحث این است. وظیفه‌ی ما در برابر پیغمبر.

2-ایمان به پیامبر و تسلیم بودن در برابر دستوراتش

اول ایمان، هرچه پیغمبرفرمود باید اطاعت کنیم. گاهی وقت‌ها می‌پرسند که این حکم دینی را کجای قرآن نوشته است. اصلاً در قرآن ننوشته باشد. وقتی خدا در قرآن گفته، «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ»، «ما» آنچه، «آتاکُمُ» برای شما آورده است. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ»، هرچه رسول برای شما آورده، «فَخُذُوهُ» بگیرید. چانه هم نزنید. «وَ ما نَهاکُمْ» هرچه را پیغمبر نهی کرده، «وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر/7) هرچه گفته انجام ندهید، انجام ندهید. هرچه گفته انجام بدهید، انجام بدهید. خلاص! و لذا خیلی چیزها در قرآن نیست ولی در سخن پیامبر هست.

آمد گفت: اسم علی کجای قرآن است؟

به او گفتم: اسم ابوبکر کجای قرآن است؟

بنا نیست اسم باشد. می‌گوید: رهبر شما همان است که در رکوع انگشتر داد. برو ببین چه کسی داد! اگر رهبر معظم گفت: به فلانی رأی بدهید. این خیلی جالب نیست. باید بگوید: به کسی رأی بدهید که چنین است، چنین است، چنین است. خودت برو پیدا کن. معیار بدهیم خود مردم بروند انتخاب کنند. «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ» (مائده/55)، «اِنَّما» یعنی فط، فقط ولی شما آن کسی است که در رکوع انگشتر داد. بروید ببینید چه کسی داد. لازم نیست اسم باشد.

کجای قرآن نوشته نماز صبح دو رکعت است؟ کجای قرآن نوشته طواف هفت مرتبه؟ قرآن یک کلیاتی را گفته است. ده‌ها هزار حدیث ذیل آیات است. به پزشک مراجعه کنید. اما دیگر پزشک چه کسی باشد؟ پزشک چه نسخه‌ای بدهد؟ چطور با این نسخه برخورد کنیم؟ آنها را دیگر... وظیفه‌ی ما ایمان به پیامبر است.

بعد هم می‌گوید اگر ایمان هست، باید تسلیم باشد. آخر گاهی وقت‌ها آدم ایمان دارد ولی تسلیم نیست. می‌گوید: خیلی خوب، باشد. دیگر حالا چاره چیست؟ نه، «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً» (نساء/65) یعنی ایمان عاشقانه، آگاهانه، متواضعانه، و الا دو نفر سر کشاورزی دعوا کردند، گفتند: نزد پیغمبر برویم. رفتند گفتند: ما دو تا دعوایمان شده، حق با چه کسی است؟ پیغمبر حرف‌ها را گوش داد و فرمود: حق با ایشان است. طرف دیگر گفت: بله، باید بگویی حق با ایشان است. فامیل تو است! پیغمبر خیلی ناراحت شد. گفت: یعنی من پارتی بازی کردم. فامیل بازی کردم. آیه نازل شد، «فَلا وَ رَبِّک‏»، «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُون‏» (نساء/65) این آیه‌ی قرآن است. «فَلا وَ رَبِّکَ» به خدا قسم، به پروردگار قسم، «لا یُؤْمِنُون‏» اینها ایمان ندارند، «لا یُؤْمِنُون‏» ایمان ندارند کسانی که «یُحَکِّمُوک‏» تو را حکم و داور قرار می‌دهند، اما آنوقتی که تو می‌گویی: حق با کیه، نق می‌زنند. نباید نق بزنیم. «یُسَلِّمُوا» هم کافی نیست. «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما» یعنی با علاقه. نه زورکی! وگرنه قرآن می‌گوید: بعضی‌ها زوردکی نماز می‌خوانند. در حال کسالت، «وَ هُمْ کُسالى‏» (توبه/54) زکات می‌هند، «وَ هُمْ کارِهُونَ» (توبه/54) نماز با کسالت، زکات با کراهت، مهم نیست. تسلیم باشیم، خدا گفته چشم! ایمان به خدا و رسول.

آنهایی که به حرف پیغمبر گوش نمی‌دهند، ایمان به پیغمبر ندارند، قوانین پیغمبر را عمل نمی‌کنند، قانون چه کسی را عمل می‌کنند؟ ما کشوری در اروپا داریم که 119 بار تا حالا قانون اساسی‌اش عوض شده است. خود آمریکا تا به حال 25 بار قانون اساسی‌اش عوض شده است. ما خودمان می‌بینیم مثلاً صبح می‌گویند: اینجا یک طرفه است. عصر می‌گویند: نه دو طرفه است. خودمان می‌بینیم گاهی یک جایی را خراب می‌کنند، دومرتبه می‌سازند. دومرتبه... خود مجلس دیدید، بهارستان اول خانه برای نماینده‌ها ساختند، چند سال شده و نشده دوباره خراب کردند. انسان، انسان است دیگر. هرکس می‌خواهد باشد. آخر ما دستمان را در دست انسانی می‌گذاریم که او هم مثل ما پشیمان می‌شود. دستمان را در دست خدا بگذاریم که دست پیغمبر معصوم است. اصلاً گذاردن دست بشر، در دست غیر معصوم جنایت بر بشر است.

 3-بهره‌مندی از هدایت معصومان، حق طبیعی انسان

ببینید، همه‌ی هستی برای بشر است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک... «خَلَقَ لَکُم‏» (بقره/29)، «سَخَّرَ لَکُم‏» (ابراهیم/32) هستی برای بشر... خوب حالا، بشر می‌خواهیم چه کنیم؟ بشر برای رشد، خوب برای رشد چه کنیم؟ می‌گوید: دستت را در دست فاسق بگذار. این رشدت می‌دهد. این جنایت نیست؟ کل هستی برای ما آفریده شده است. آنوقت بشر که بنا است «لِیَعْبُدُون‏» (ذاریات/56) رشد کند، رشد معنوی، انتخابی آزادانه، بگوییم: تو رهبرت یک آدم فاسق باشد. دست بشر در دست غیر معصوم ظلم به بشریت است.

ظلم به خورشید است. چون می‌گوید: «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس‏» (ابراهیم/33) خورشید برای من است. خوب برای اینکه دستم در دست فاسق باشد؟ «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا» (جاثیه/13) همه‌ی موجودات زمین برای تو است. آنوقت دست من در دست فاسق باشد؟ «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33)، «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک» (ابراهیم/32)،‏ «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس‏»، «سَخَّرَ لَکُمُ القمر» همه را می‌گوید. ابر و باد و مه و خورشید، برای تو است ولی رهبر تو یک آدم جنایتکار باشد، فاسق باشد. این ظلم به بشریت نیست؟

بیشتر شما آموزش و پرورشی هستید. آزمایشگاه، زمین ورزش، دبیر، استاد، گزینش، انتخاب، تقدیر، اضافه‌کار، آموزش ضمن خدمت، همه اینها را درست کنیم برای اینکه یک بچه درس بخواند، آنوقت یک خل را سر کلاس بفرستیم. این ظلم به بودجه آموزش و پرورش نیست. همه بودجه را خرج کنیم که این بچه درس بخواند، ولی سر کلاس یک معلم خلی باشد. اگر دست ما در دست غیر معصوم باشد، ظلم به بشریت است.

وظیفه دوم، یاری پیامبر است «یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» (حشر/8) پیغمبر را باید یاری کرد. ایمان خالی فایده ندارد. ما در قرآن سه تا ایمان داریم. «آمَنُوا بِه‏» (اعراف/157)، «آمنوا له»، «آمَنُوا مَعَهُ» (بقره/214). «به» یعنی به پیغمبر، «له» یعنی به نفع پیغمبر،«معه» یعنی فدای پیغمبر، «آمنوا به»، «آمنوا له»، «وَ الَّذینَ مَعَه‏» (اعراف/64)، «معه» یعنی فقط، وگرنه هم ما به کوه هیمالیا ایمان داریم. همه ما می‌دانیم... مسافت ما با خورشید چقدر است؟ خوب بعدش چی؟ بله پیغمبر را یاری کنید. «یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»

4-دفاع از پیامبر در برابر گفتار و رفتار دشمنان

وظیفه سوم، دفاع کنید. «تُعَزِّرُوهُ» (فتح/9)، از پیغمبر دفاع کنیم. خدا از پیغمبر دفاع می‌کند. به پیغمبر مجنون گفتند. خدا گفت: «وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ» (تکویر/22) تا به پیغمبر گفتند: مجنون، خدا گفت: صاحب شما مجنون نیست. به پیغمبر گفتند: ابتر! خدا فرمود: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) خودش ابتر است. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» (حج/38) خدا دفاع می‌کند. ما اگر ایمان داریم باید دفاع کنیم.

اگر کسی به پیغمبر جسارت کرد، لازم نیست از مرجع تقلید اجازه بگیرید. می‌شود همان‌جا او را کشت. این مهم است. اینطور نیست که آزادی نیست. معنای آزادی این نیست که شما به پیامبر جسارت کنی. قرآن به ما گفته: به بت پرست‌ها جسارت نکنید. «لا تَسُبُّوا» (انعام/108) به بت پرست‌ها فحش ندهید. استدلال کن.

در یکی از جبهه‌ها، یکی از یاران امیرالمؤمنین یک فحش به دشمن داد. حضرت فرمود: چرا فحش دادی؟ گفت: آقا اینها مخالف شما هستند. گفت: خوب مخالف باشند. چرا فحش؟ «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین‏» (شرح نهج‌البلاغه/ج11/ص21) من ناراحت هستم که شما فحش می‌دهید. ما منطق داریم. آدمی که منطق دارد چرا فحش می‌دهید؟ معنای آزادی این نیست که کسی با لباس شنا سر کلاس فیزیک بنشیند. بگوید: آزادی است. خوب آزادی معنا دارد.

یک کفتر پرانی بود می رفت پشت بام سراغ کفترهایش، صاحبخانه‌های همسایه گفتند: آقا یا الله بگو. گفت: لازم نیست یا الله بگویم. خانه‌ی خودمان است، پشت بام خانه‌ی خودمان است، کفترهای خانه‌ی خودمان است.گفت: خیلی خوب. آن همسایه هم یک طبل و یک چوب برداشت و پشت بام خانه‌ی خودش رفت. هروقت کفترها جمع می‌شدند می‌زد این کفترها را، گفت: آقا چرا نمی‌گذاری کفترها بنشینند؟

گفت: خانه‌ی خودم است،طبل خودم است و چماق خودم!

زمان جنگ بود، مدینه بودیم. یک دعا می‌کنم... خدایا همه‌ی اینهایی که سفر حج هستند، همه را حج مقبول قسمتشان کن و زیارتشان مبارک کن و سالم به وطن برگردان.

سالهای قبل بود، زمان جنگ بود، مکه بودم. صدام پیشنهاد کرده بود صلح کنیم. این عرب‌ها هم در مدینه هی می‌گفتند: مقصر امام است. صدام که می‌گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی‌کند صلح شود؟ این ایرانی‌ها نمی‌دانستند به این عرب چه بگویند. ما آمدیم رد شویم، گفتند: حاج آقا بیا ببین این چه می‌گوید؟ گفتم: چه می‌گویی؟ گفت: صدام می‌گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی کند؟ خوب صلح کنید. من به یکی از این ایرانی‌ها گفتم: یک طاقه از این پارچه‌ها را بردار و بیرون برو. فرار نکنی که بگویند: دزد هستی. همینطور بردار و بیرون برو. این هم یک طاقه پارچه را برداشت و بیرون رفت. گفت: کجا بردی؟ گفتم: بیا صلح کنیم. گفت: اِ... صلح کنیم، صلح صلح! گفت: پارچه... گفتم: ما هم همین را می‌گوییم. زمین‌هایی را که گرفته پس بدهد، بعد صلح کنیم. تو می‌گویی: طاقه‌ی پارچه را برگردانیم...

حالا گاهی وقت‌ها باید مقابله به مثل کرد. دو نفر گفتند: بیایید دروغ بگوییم. منتها دروغ شاخدار! بزرگ ترین دروغ را بگوییم. فکر کنید. هرکدام یک مدتی فکر کردند و آمدند، برای اینکه بزرگترین دروغ تاریخ را بگویند. یک نفر گفت: بابای من یک طویله دارد، اسب که از این طرف طویله می‌خواهد آن طرف طویله برود، چند بار حامله می‌شد و می‌زایید و آخرش هم به آخر طویله نمی‌رسید. گفت: یعنی اینقدر طویله‌ی پدر تو دراز بود؟ گفت: حالا تو بگو. گفت: حالا دروغ من. بابای من هم یک چوب بلندی داشت، هروقت ابر می‌شد، با چوبش ابرها را جابجا می‌کرد. گفت: خوب وقتی ابر نبود، این چوب را کجا می‌گذاشت؟ گفت: می‌گذاشت در طویله‌ی پدر تو! (خنده حضار)

 






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 بهمن 2 توسط
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin