سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب

موضوع: نشانه های پنج گانه مؤمن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلا? و السلام علی خاتم الانبیاء و المرسلین ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین.

روی عن علی بن الحسین علیهما السلام قال: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: الْوَرَعُ‌    فِی‌ الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ.»[1]

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند:

مؤمن پنج نشانه دارد:

1- کناره‌ گیری از گناه در خلوت

اوّل: «الْوَرَعُ‌ فِی‌ الْخَلْوَةِ»، مؤمن حالت کناره‌گیری از گناه دارد، آن هم در موقعی که غیر از خدا حاضر و ناظری نیست. اگر کسی در ظاهر معصیتی را ترک کند، مثلاً شرب خمر نکند یا نعوذ بالله با نامحرم رابطه نامشروع برقرار نکند، خوب است، امّا این ترک گناه در ظاهر، گویای این نیست که این فرد به‌ اصطلاح ایمان قوی داشته باشد.

اگر در جایی که جز خدا کسی نبود،‌ گناه را ترک کرد، آنجا معلوم می‌ شود که ایمان در قلب او رسوخ کرده است و به تعبیر اهلش اعتقاد، از واردات قلبیّه او شده است، چون جز خدا هیچ ‌کس را حاضر و ناظر نمی‌بیند و خودش را در محضر الهی می ‌بیند؛ لذا این ترک گناه خیلی ارزشمند است.

انواع خلوت

الف) خلوت های ممدوح:

1- خلوت با خدا.

2- خلوت با خود و تفکر در احوال خد و انسانها.

ب) خلوت های مذموم:

1- خلوت با نامحرم.

2- خلوت با وسایل ارتباطی و نگاه کردن به گوش دادن به غناء های حرام.

3- خلوت با خود و گناه کردن.

راهکار

در مواردی که شخص در خلوت قرار می گیرد اول باید از آن محل تغییر مکان بدهد و از همه مهمتر اینکه باید توکل به خدا کند بدون کمک او نمی توان فرار کرد.

داستان حضرت یوسف علیه السلام و باز شدن درها

چون حضرت یوسف علیه السلام با آن همه اصرار و تحریک زلیخا مواجه شد تا شاید به وصال یوسف علیه السلام نائل گردد، یوسف علیه السلام پا به فرار نهاد و خویشتن را از آن خواسته نامشروع زلیخا نجات دهد. زلیخا نیز به دنبال آن بزرگ مرد شتافت تا او را بگیرد، هنگامى که نزدیک در رسیدند، زلیخا که عقب سر یوسف علیه السلام بود و نتوانست او را باز گرداند به ناچار دست برد و پیراهن یوسف علیه السلام را از عقب پاره کرد، هنگامى که زلیخا پیراهن یوسف علیه السلام را از عقب پاره نمود و هر دو از در خارج شدند، شوهر زلیخا را نزد در یافتند «والفیا سیدها لدى الباب» [2]که سید به لغت قبطى به معنى شوهر است.

هنگامى که زلیخا دید رازش فاش شد و شوهرش با آن شرم آور مصادف شد از موقعیت سوء استفاده کرده، یوسف را متهم نمود و به شوهر خود گفت: این یوسف است که مى خواسته به ناموس شخصیتى مثل تو خیانت کند! و کیفر هر کسى که بخواهد به ناموس شخصى تو خیانت نماید، این است که حتماً باید زندانى شود و یا اینکه طعم عذاب دردناک را بچشد «قالت ما جزاء من اراد باهلک سوءاً الا ان یسجن او عذاب الیم» [3]آرى این تهمتى که زلیخا به یوسف علیه السلام زد گناه دیگرىبود که مرتکب شد، غافل از اینکه بعداً به این تهمت خود اقرار مى کند و یوسف علیه السلام را به زبان خویشتن تبرئه مى نماید چنان که در قرآن از زبان زلیخا مى گوید: «اکنون که حق پدیدار گشت من بودم که از یوسف طلب وصال نمودم.»[4]

2- انفاق در تنگدستی

دوم: «وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ»؛ وقتی مؤمن تنگدست است، به مقدار توانش در راه خدا انفاق می‌کند و صدقه می‌دهد. این مورد نیز گویای این است که وابستگی مؤمن به خدا از نظر درونی قوی است. چون آن کسی که دستش خالی نیست بلکه از امور مادّی پر است و فراوان دارد، اگر چهار سنّار هم به این و آن کمک کند، خوب است، امّا خیلی هنر نکرده است. چرا؟ چون دستش پر است. اگر کمکی هم کند، چیزی از او کم نمی‌ شود. اگر آنجایی که می ‌بینی از تو کم می ‌شود و نسبت به امور دنیایی تعلّق داری، آنجا انفاق کردی ارزش دارد، «وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ».

امام صادق علیه السلام در پاسخ به مردی که با اشاره به آیه «و آنچه انفاق کنید...» ادعا کرد که او انفاق می ‏‌کند، امّا عوض و جایگزینی نمی ‏‌بیند، فرمودند: آیا خیال می ‏‌کنی خداوند خُلف وعده می ‏‌کند؟ (آن مرد گوید:) عرض کردم: نه. فرمود: پس علّت چیست؟ گفتم: نمی ‏‌دانم. حضرت فرمود: «اگر فردی از شما مال حلال به دست آورد و به حقّ انفاق کند، درهمی انفاق نکند، مگر این که خداوند عوض آن را بدهد.»[5]

امام کاظم علیه السلام نیز به این پرسش پاسخ می‌ دهند که آیا پیامبران و اوصیا سخاوتمند بوده‌ اند؟

«خداوند عز و جل هیچ نبیّ یا وصیّی نفرستاد مگر این که سخاوتمند بود.»[6]

پیامبرخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سه چیز از حقیقت ‏‌های ایمان است: انفاق کردن در حال تنگدستی، انصاف به خرج دادن با مردم و دانش بخشی به جوینده دانش.»[7]

امام صادق علیه السلام همچنین در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «بخشندگی از اخلاق پیامبران است و آن ستون ایمان است. هیچ مؤمنی نیست مگر آن که بخشنده است و تنها آن کس بخشنده است که از یقین و همّت والا برخوردار باشد. زیرا که بخشندگی پرتو نور یقین است و هر که هدف را بشناسد بخشش بر او آسان شود.» [8]

3- صبر در مصیبت

سوم: «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ»، آنگاه که مصیبتی متوجّه مؤمن می ‌شود، صبر می‌ کند، تحمّل می‌ کند، نعوذ ‌بالله زبان به شکایت از خداوند نمی ‌گشاید. این صبر کاشف از این است که رابطه اش باخدا رابطه‌ ای معنوی و قوی است، «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ»، این عمل ارزشمند است.

انوع مصیبتها و آزمایش های الهی

«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»[9]

1-  ترس. 2- گرسنگى.3 - کاهشى در دارایى 4- مرگ عزیزان.

«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ»[10]

4- بردباری در هنگام خشم

چهارم: «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»، حلم یعنی بردباری، آن گاه که نیروی خشمش برانگیخته می ‌شود و عصبانی می‌ شود، خودش را کنترل می ‌کند و این حلم و بردباری کشف از ایمان او می ‌کند. مؤمن هنگام خشم جلوی خودش را می ‌گیرد تا خشم و غضبش افسار گسیخته نباشد. این هم یکی از نشانه ‌های مؤمن بود.

5- راستگویی در هنگام ترس

پنجم: «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ»، معمولاً‌ کسانی‌ که مبتلا به دروغگویی می ‌شوند، به خاطر یکی از این دو چیز است: یا جلب منفعت است یا دفع ضرر، ریشه دروغگویی این‌ دو هستند. شخص چون می ‌ترسد که منفعتی را از دست بدهد، دروغ می ‌گوید. مثلاً مشتری آمده، برای آنکه نکند از دستش بدهد به او دروغ می گوید، از خوف اینکه منفعتی را از دست بدهد دروغ می‌ گوید، یا از آن ‌طرف، از اینکه ضرری متوجّهش شود، بیم دارد. آنجا خوف از دست رفتن منفعت بود، این یکی خوف از جلب ضرر است، لذا دفع ضرر هم علّت متوسّل شدن به دروغ می ‌باشد. اوّلی جلب منفعت بود، دوّمی دفع ضرر. «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ». آنجایی که مؤمن بیم دارد نفعی از دستش برود یا ضرری متوجّهش شود، باز هم راست می‌ گوید.

 لذا حضرت پنج مورد از نشانه‌ های خیلی مهمّی مؤمن را فرمودند و اگر انسان واقعاً‌ دارای این خصلت‌ ها باشد، از نظر ایمانی بهترینِ افراد است.

نتیجه

1- کناره‌ گیری از گناه در خلوت

2- انفاق در تنگ دستی

3- صبر در مصیبت

4- بردباری در هنگام خشم

5- راستگویی در هنگام ترس

روضه

همان طور که گفته شد صبر در مصیبت خیلی مهم است اما دلها بسوزد به حال زینب علیها السلام که وقتی مادر را از دست داد دلش به این خوش بود که پدر دارم و برادرانم کنارم هستند اما یک وقتی رسید که زینب علیها السلام کنار بستر پدر نظاره گر پدر بود و پدر با فرق شکافته دارد به فرزندان خود دلداری می دهد و دارد به زینب علیها السلام صبر می آموزد و می گوید زینبم صبر داشته همواره باید صبر پیشه کنی مصیبت مادرت زهرا علیها السلام خیلی گران بود اما روزی می آید که آن مصیبت را کم اهمیت خواهی دانست. بعد پدر دلش خوش بود که برادر دارم ولی یک روز آمد دیدن همان مردم که خود را پیرو رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می دانستند تابوت برادرش حسن مجتبی علیه السلام را تیرباران کردند. خیلی برای زینب علیها السلام سخت تمام شد اما روز عاشورا زینب علیها السلام دیگر ابوالفضل علیه السلام نداشت که از حرم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دفاع کند این زینب علیها السلام است که باید این قافله را مدیریت کند فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به زمین افتاده و بدون کفن و دفن باقی مانده است اینجاست که زینب علیها السلام دارد آزمون صبر می دهد.

 

[1] بحارالانوار ج‌64 ص293

[2] یوسف/25

[3] همان

[4] یوسف/51

[5] مکارم الأخلاق، ج2، ص21، ح2053؛ منتخب میزان الحکمة، ص568

[6] الکافی، ج4، ص39؛ منتخب میزان الحکمة، ص528

[7] بحارالأنوار، ج77، ص52؛ منتخب میزان الحکمة، ص570

[8] بحارالأنوار، ج71، ص355؛ منتخب میزان الحکمة، ص266

 

[9] بقره/155.






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 94 اردیبهشت 20 توسط منبر مکتوب
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin