سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منبر مکتوب


تفاوت حکومت دینى (تئوکراسی) در اندیشه کلیسا در قرون وسطى و اندیشه حکومت دینى در عصر حاضر  چیست؟

بین «تئوکراسى» (Theocracy) قرون وسطایى - که به غلط حکومت کلیسا نامیده مى‏شود - با حکومت اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، تفاوت‏هاى عمده وجود دارد. براى روشن شدن این مطلب، توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
اول. اساساً در تفکر رایج کلیسایى، حکومت و سیاست از دین جدا است؛ زیرا:
الف. مسیحیت، فاقد شریعت و دستور العملى جامع و منسجم، درباره حیات سیاسى و اجتماعى بشر است و تعالیم مسیحیت درباره مناسبات اجتماعى، از حد چند دستور العمل اخلاقى تجاوز نمى‏کند.

ب. پاره‏اى از تعالیم انجیل در طول تاریخ، اندیشه جدایى دین از سیاست را در جهان مسیحیت تبلیغ کرده است. در انجیل آمده است که حضرت عیسى به «پیلاطس» فرمود: «پادشاهى من از این جهان نیست ... ».(انجیل یوحنا، باب 19، آیه 36.) و نیز به «هیرودسیان» مى‏گوید: «مال قیصر را به قیصر دهید و مال خدا را به خدا».(انجیل لوقا، باب 20، آیه 25).

از همین رو مى‏توان گفت بذر اندیشه سکولاریستى و تفکیک دین و دنیا، در اندیشه رایج مسیحى نهفته است.

 البته مقصود از مسیحیت، آیین امروز مسیحى است؛ نه تعالیم حقیقى عیساى

یامبر(ص).


بنابراین اساساً کلیسا، درباره حکومت واداره امور جامعه، بر اساس وحى و قانون شریعت، ادعایى نداشته و ندارد. مرجعیت و اقتدار کلیسا، در پاره‏اى از امور اجتماعى (مانند تعلیم و تربیت و قضاوت و مانند آن) نه به معناى حکومت کلیسا در همه ارکان سیاسى و اجتماعى است و نه به معناى دخالت دین در این گونه امور.

 حکومت همواره در دست پادشاهان بوده است. در این صورت حکومت «پادشاه»، حکومت «خدا بر مردم» (Theocracy)خوانده مى‏شد؛ زیرا معتقد بودند: شاه مشروعیت خود را از خدا دریافت مى‏کند و تنها در برابر او مسؤول است.
بنابراین حکومت خدا بر مردم (تئوکراسى) در اندیشه غربى، هرگز به معناى «حاکمیت دین» و «قوانین الهى» نبوده است؛ در حالى که نظام اسلامى، یک نظام دینى کامل است که خاستگاه، اهداف، قوانین، شرایط و ویژگى‏هاى حاکم و کارگزاران و اصول روابط اجتماعى آن، در متن دین ریشه دارد.

 دین پایه گذار جامعه و تمدنى ویژه است؛ بر خلاف جامعه مسیحى که میهمان و وارث تمدن روم بود و جز تأیید و پذیرش و هماهنگ سازى خود، با آن راهى نداشت.(براى آگاهى بیشتر ر.ک:1. رهنمایى، سیداحمد، غرب‏شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛، چ اول، 1379؛2. هامیلتون آ.ر. گیب، مذهب و سیاست، ترجمه: مهدى قائنى).

دوم. در تئوکراسى قرون وسطایى، شعار حاکم این بود که: «فرمانروا تنها دربرابر خدا مسؤول است؛ نه در برابر مردم». آن هم خدایى که نه شرایطى براى پادشاه مقرر ساخته و نه برنامه‏اى براى حکومت وى صادر کرده است. از جیمز اول پادشاه انگلستان - یکى از تئوریسین‏هاى این نظریه - نقل شده است: «سلاطین تصاویر تنفس کننده خداوند در روى زمین هستند. همچنان که جدل کردن درباره این که خداوند چه کارى را مى‏تواند انجام دهد و چه کارى را نباید انجام دهد، کفر و الحاد است؛ همان طور هم جدل کردن رعایا درباره این که پادشاه چه چیزى مى‏تواند بگوید و یا انجام دهد و چه کارى را نمى‏تواند، کفر و الحاد است. سلطنت ما فوق همه چیز در روى زمین است؛ چرا براى اینکه پادشاهان نه تنها معاونین خداوند در روى زمین هستند و بر روى تخت خداوند مى‏نشینند، بلکه آنها حتى از طرف خود خداوند به نام خدایان نامیده شده‏اند»!.(خدادادى، محمد اسماعیل، مبانى علم سیاست، ص 54، قم: یاقوت، چاپ اول، 1380).

چنین تفکرى باعث مى‏شد «قدرت»، نه از طریق نهادهاى دینى مهار و کنترل شود و نه از سوى نهادهاى مدنى و اجتماعى. در نتیجه به فساد حکومت و سوء استفاده از قدرت مى‏انجامید.

لوتر مى‏گفت: «هیچ مسیحى نمى‏تواند به مخالفت با فرمانرواى خود - خوب‏یا بد - برخیزد؛ بلکه باید به هر بیدادگرى تن دهد. هر کس مقاومت ورزد، لعن خواهد شد»(على عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص 103، اقتباس: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامى، ص 139، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، چ اول، 1378.)

 در مجموع اصول حاکم بر این دکترین عبارتند از:

1. پادشاهى را خداوند مقرر کرده است و شاه اقتدار خود را از او مى‏گیرد.
2. پادشاهى موروثى است و حق موروثى شاه از پدر به فرزند مى‏رسد.
3. پادشاه تنها در برابر خدا مسؤولیت دارد، نه در برابر اتباع خود.
4. مقاومت در برابر اقتدار شاه و دستورات او گناه محسوب مى‏شود.(نگا: عالم، عبدالرحمن، بنیادهاى علم سیاست، ص 168، تهران: نشر نى، چاپ دوم،

375.)
اما در اسلام وضعیت کاملاً متفاوت است. در حکومت اسلامى، حاکم هم در پیشگاه خداوند مسؤول است و هم در برابر جامعه.

از طرف دیگر قرآن مجید نه تنها نقد قدرت‏هاى فاسد را موجب خروج از دین نمى‏انگارد؛ بلکه آن را یکى از واجبات دینى اعلام کرده، مى‏فرماید: «از پیشوایان ستمگر پیروى نکنید، همان‏ها که فساد پیشه ساخته و به اصلاح امور خلق نمى‏پردازند». (شعراء (26)، آیه 151 و 152).

مناسبات دولت - ملت در اسلام، بر اساس حقوق و وظایف متقابل استوار است؛ ولى در تئوکراسى غربى، پادشاه بر مردم «حق» دارد و مردم در برابر حاکم فقط «وظیفه» دارند.

سوّم. در دوران حاکمیت فئودالیسم قرون وسطایى، کلیسا یکى از مهم‏ترین کانون‏هاى فئودالى و صاحب املاک فراوان بود.(سفر بن عبدالرحمن الحوالى، العلمانیة؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، عصر ایمان، فصل بیست و هفتم؛ دکتر علیرضا رحیمى بروجردى، سیر تحول تفکر جدید در اروپا. )دنیا پرستى، زرق و برق و تشریفات، شدیداً بر ارباب کلیسا حاکم شد و کاخ‏نشینى، عملاً به نسخ آموزه‏هاى معنوى مسیحیت انجامید. این پدیده ناگوار، موجب شد کلیسا در کنار اربابان زر و زور قرار گرفته، توجیه گر نظام‏هاى فاسد باشد و با عدالت خواهى و ستم ستیزى - که روح حاکم بر دین الهى است - فاصله بسیار یابد.
در جامعه اسلامى، یکى از مهم‏ترین شرایط رهبران دینى و حکومتى، وارستگى از «دنیاطلبى» است. زندگى پیشوایان دینى، همچون امیر مؤمنان-علیه السلام- از برجسته‏ترین نمونه‏ها در تاریخ بشریت است. همچنین زندگى حضرت امام خمینى، بنیان‏گذار جمهورى اسلامى و ساده زیستى او در اوج قدرت، جلوه بارز این مسأله است.

«ارنست کاردیناله»، کشیش مسیحى و وزیر آموزش و پرورش در دولت انقلابى ساندنیست‏هاى نیکاراگوئه، مى‏گوید:

«بعد از انقلاب نیکاراگوئه، شدیداً تحت محاصره اقتصادى بودیم و نیشکر - که مهم‏ترین منبع درآمد ارزى کشور ما بود - از ما خریدارى نمى‏شد. وضعیت بسیار بغرنج و مبهمى داشتیم. در سفرى به ایران، خدمت رهبر انقلاب اسلامى رسیدم. از کوچه‏هاى پرپیچ و خم جماران گذشتم. خانه رهبر انقلاب را در نهایت سادگى یافتم. مردى که شرق و غرب را به لرزه انداخته بود، پیرمردى است با لباس ساده و در اتاقى محقّر. تنها حرفى که ایشان گفتند، این بود: «ما در کنار مبارزان علیه ستمکاران هستیم». این سخن قوّت قلبى بود که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.

در ادامه سفر به مقر پاپ، رهبر کاتولیک‏هاى جهان رفتم. آن کاخ تو در تو و آن مقر باشکوه، آن لباس‏هاى گران قیمت و فاخر و رفتار تند و برخورد تلخ پاپ که گفت: اگر مى‏خواهى کمکى از جانب کلیسا به شما بشود، نباید به سیاست، کارى داشته باشید و همچنین با امریکا درنیفتید.

من گفتم: رهبر من قاعدتاً باید شما باشید، اما نیستید. رهبر من امام خمینى است که به آن سادگى زندگى مى‏کند و واقعاً راه حضرت مسیح-علیه السلام- را مى‏رود و با آمریکا دشمن است. اگر حضرت مسیح(ع) حالا بود، رفتار امام خمینى‏[ قدس سره‏] را داشت». پیام زن، سال 5، ش 1 (فروردین 75)

اسلام و حکومت‏

آنچه گذشت، نشان‏مى‏دهد که اساساً در مسیحیت چیزى به نام «حکومت دینى»وجودندارد وتئوکراسى مسیحى و غربى، هرگز به معناى «حکومت دینى» نیست؛ ولى در اسلام مسأله کاملاً متفاوت است؛ زیرا:

الف. در اسلام «دین و سیاست» پیوندى ژرف با هم دارند؛

ب. اسلام در همه زمینه‏هاى مربوط به حکومت، برنامه‏هاى ویژه دارد. اهم این زمینه‏ها عبارت است از:

1. تعیین شرایط حاکم،

2. تنظیم سیاست داخلى و خارجى،

3. تبیین حقوق وتکالیف متقابل جامعه و حکومت،

4. تنظیم ساز و کار کنترل قدرت و جلوگیرى از فساد،

5. تقویت و رشد مشارکت عمومى،

6. ارائه مبناى مشروعیت،

7. تبیین چگونگى تولید، حفظ و هزینه ‏کرد قدرت.

(براى آگاهى بیشتر ر.ک:1. قدردان قراملکى، محمدحسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام؛2. فلسفه سیاست، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛3. امام خمینى(ره)، ولایت فقیه؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى؛
4. سبحانى، جعفر، مبانى حکومت اسلامى، ترجمه داود الهامى).








نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93 آذر 23 توسط منبر مکتوب
طبقه بندی: عربستان تئوکراسی ولایت فقیه حکومت دینى کشیش مسیحى مارتین لوتر انقلاب اسلامی اندیشه کلیسا سلفی وهابیت داعش
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin